جدول جو
جدول جو

معنی دهلی - جستجوی لغت در جدول جو

دهلی
(دِ)
شهری در هندوستان که قبل از غلبۀ انگلیس بر این مملکت پایتخت بوده و مسجد جامع آن از نوادر روزگار است و این شهر که در روی رود جمنا بنا شده در سال 1274 ه. ق. به تصرف سپاه انگلیس درآمد. (ناظم الاطباء). نام شهری بزرگ و معروف به هندوستان و پایتخت آن و نسبت بدان دهلوی باشد. (یادداشت مؤلف). هر سه شهر دهلی که به یکدیگراتصال داشت و یکی را سیری و دیگری را جهان پناه و سیم را دهلی کهنه گویند در تاراج و تالان سخت خسارات یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 155). نام قدیم دارالخلافه هند و شاه جهان آباد است و لقب دیگر آن دارالملک است. (لغت محلی شوشتر). نام دارالخلافۀ هند است و آن بزرگترین شهرهای هند بود ولی بعدها ویرانی بدان راه یافت و در آن مسجدی است جامع از نوادر روزگار. (منتهی الارب). پیش از این چند جا به نام دهلی بوده و اکنون اندرون قلعۀ شهر شاه جهان آباد را دهلی نو و بیرون قلعه را دهلی کهنه گویند. (از آنندراج) : نام دو شهرمجاور (دهلی کهنه و دهلی نو). واقع در شمال قسمت مرکزی هند بر ساحل غربی رود جمنا به فاصله 1190هزارگزی شمال شرقی بمبئی و 1287هزارگزی شمال غربی کلکته.
- دهلی نو یا نیودهلی، دارای 276314 تن جمعیت است (سال 1951 میلادی) پایتخت جمهوری هند و در جنوب دهلی کهنه است و بین سالهای 1912 و 1929 میلادی به عنوان کرسی هند بریتانیا (به جای کلکته) ساخته شد و در 1931 رسماً افتتاح گردید. این شهر دارای کارخانه های نساجی و صنایع سبک و صنعت چاپ است. مقتل گاندی در قسمت جنوبی شهر زیارتگاه است. شهر دارای یک استادیوم ورزشی بزرگ و چند مؤسسۀ پزشکی و کاخ باشکوهی است که مقر رئیس جمهور هند است و آن سابقاً مقر نائب السلطنۀ هند بود. (از دایره المعارف فارسی).
- دهلی کهنه، یا شاه جهان آباد با باروی سنگی بلندی که شاه جهان ساخته احاطه شده است. از آثار شاه جهان در این شهر لعل قلعه یا قلعۀ سرخ است. کاخ سلطنتی با دو تالار زیبا برای بارعام و بارخاص در آن از مرمر ساخته شده است. دیگر جامع مسجد شاه جهان آباد است که از ماسه سنگ ساخته شده و دارای دو منار و سه گنبد (از مرمر) است و از بزرگترین و زیباترین مساجد عالم اسلام است. در جنوب لعل قلعه بر ساحل جمنا راجگهات واقع است که جسد گاندی در آنجا سوزانده شد. در شمال غربی شهر بیرون باروی قدیم دانشگاه دهلی قرار دارد. از کارهای دستی مشهور دهلی کهنه ملیله دوزی های زینتی با طلا و نقره، منبت کاری (عاج و چوب) ، شالبافی و توربافی است. در دشت دهلی چندین شهر طلوع و افول کرده است که از آنها به نام شهرهای هفتگانه دهلی یا ’دهلی های هفتگانه’ یاد می کنند. قدیمترین آبادیی که در این ناحیه دایر شد شهر نیمه افسانه ای ایندرپت بوده و پس از آن لالکوت (قلعه سرخ) که قطب الدین ایبک پس از فتوحات مسلمانان مسجدی بزرگ در آن بنا نهاد (588 ه. ق.) و منار معروف به قطب منار را کنار آن ساخت. نخستین دهلی اسلامی در کنار لالکوت بوجود آمد و به نام صاحب سابق آن بر قلعۀ رای پیتهورا معروف گردید. پس از آن دهلی های دیگر (سیری، تعلق آباد، جهان پناه آباد، فیروزآباد) ساخته شد و در دورۀ هجوم تیموریان دهلی چندی از مرکزیت افتاد تا سرانجام شاه جهان بنای پایتخت جدید خود شاه جهان آباد را آغاز کرد که پس از بنای دهلی نو به غلط دهلی کهنه خوانده می شود. (حتی تا زمان امیرتیمور این نام به لالکوت و قلعه رای پیتهورا اطلاق می شد). از مشهورترین بناهای دشت دهلی مقبرۀ همایون در جنوب شرقی مرکز دهلی و در غرب آن مجموعۀ مقابر و ابنیۀ معروف به نظام الدین است که مشتمل بر مقبرۀ نظام الدین اولیا و امیرخسرو دهلوی و برخی دیگر از بزرگان است. (ازدایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دالی
تصویر دالی
دالی (Dolly) یک وسیله فیلم برداری است که به فیلمبردارها اجازه می دهد تا دوربین را به صورت نرم و روان حرکت دهند. این وسیله معمولاً شامل یک پلتفرم چرخ دار است که دوربین بر روی آن قرار می گیرد و می تواند بر روی ریل ها یا سطوح صاف حرکت کند. این حرکت ها می توانند شامل جلو و عقب رفتن، چپ و راست رفتن، و حتی حرکات پیچیده تر مانند حرکت های منحنی باشند.
استفاده از `dolly` در فیلم برداری به دلایل متعددی انجام می شود:
1. حرکت نرم و پایدار : یکی از اصلی ترین مزایای استفاده از `dolly` ایجاد حرکت های نرم و بدون لرزش است که به تصاویر حرفه ای و سینمایی کمک می کند.
2. تغییر زاویه دید : با استفاده از `dolly`، فیلم بردارها می توانند به راحتی زاویه دید دوربین را تغییر دهند و نمای متفاوتی از صحنه ارائه دهند.
3. تبعیت از شخصیت ها : در صحنه هایی که نیاز است دوربین شخصیت ها را دنبال کند، `dolly` به فیلم بردار اجازه می دهد تا این کار را با حرکتی طبیعی و پیوسته انجام دهد.
4. ایجاد حس عمق : حرکت دوربین با استفاده از `dolly` می تواند حس عمق و ابعاد بیشتری به تصویر بدهد و تجربه بصری جذاب تری برای بیننده ایجاد کند.
به طور کلی، `dolly` یکی از ابزارهای مهم در سینما و فیلم سازی است که به ایجاد تصاویر زیبا و حرفه ای کمک می کند.
دالی ارابه ای است که با چهار چرخ که فیلمبردار روی آن سوار می شود و بسته به دکوپاژ از موضوع دور یا نزدیک می شود و همراه با موضوع یا در تعقیب موضوع حرکت میکند. کارلو یا دالی توسط ”پاسترونی“ فیلمساز ایتالیایی اختراع شد. دوربین بر دالی که روی ریل یا روی چرخهای لاستیکی بادی اش حرکت می کند، سوارشده، صحنه های حرکتی به نرمی برداشت می شود. اختراع این وسیله موجب تسهیل در فیلمبرداری نماهای حرکتی شد و بعد از این اختراع، فیلمهای به اصطلاح شیک و تمیز تولید شدند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
ویژگی هر حیوانی که به انسان و خانه ها الفت گرفته باشد، اعم از چهارپایان و پرندگان، رام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفلی
تصویر دفلی
خرزهره، درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز
زقّوم، جار، خوره، سمّ الحمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دغلی
تصویر دغلی
نادرستی و ناراستی
مکر، حیله، فریب، کلک، تنبل، ستاوه، دلام، شید، دویل، ترب، احتیال، غدر، گول، تزویر، قلّاشی، ریو، چاره، خاتوله، نارو، کید، حقّه، نیرنگ، گربه شانی، روغان، اشکیل، ترفند، شکیل، دستان، خدعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
دهلیزه، دالیز، دالیج، راهرو تنگ و دراز، دالان، در علم زیست شناسی هر یک از دو حفرۀ فوقانی قلب که خون را به بطن ها می فرستد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهری
تصویر دهری
کسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهله
تصویر دهله
گون، گیاهی خاردار با ساقه های ستبر و شاخه های بلند و انبوه و گل های سرخ، بنفش، سفید یا زرد کم رنگ که از آن کتیرا می گیرند
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، خدک، بل، پول، قنطره، جسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهلوی
تصویر دهلوی
از مردم دهلی مثلاً امیرخسرو دهلوی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
به کسر دروازه و اندرون سرا و به فتح معرب است ودهالیز بر آن جمع بسته اند. (انجمن آرا). بالان. دالان. معرب دالیز. فاصله میان در و خانه. دالیج. دلیج. (یادداشت مؤلف). دالان و محل میانۀ دو در و یا محلی که میان در خارجی خانه باشد و شیخانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای.
فردوسی.
پیاده به دهلیز کاخ اندرون
همی رفت بهرام بی رهنمون.
فردوسی.
بیامد چنین تا به درگه رسید
ز دهلیز چون روی خاقان بدید.
فردوسی.
امیر مثال داده بود و خط بر آن کشیده تا دهلیز و میدانها و جز آن... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). چون به دهلیز در سرای افشین رسیدم حجاب و مرتبه داران وی جمله پیش آمدند... من قوم خویش را مثال دادم تا به دهلیز بنشینند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171). رسول و خادم را در دهلیز فرود آوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376).
ز دهلیز تا پردۀشهریار
فروزنده شمع از دو ره صدهزار.
اسدی.
پیاده به دهلیز پرده سرای
بیامد یکی چتر بر سر بپای.
اسدی.
یکی آسیا سنگ به ساخته
ز بالای دهلیز بفراخته.
اسدی.
دشوار شود بانگ تو از خانه به دهلیز
واسان شود آوازوی از بلخ به بلغار.
ناصرخسرو.
آن روز که تو خواسته ناخواسته بخشی
کس مر شعرا را ندهد راه به دهلیز.
سوزنی.
اگر از در درآیدم امشب
از طرب بر فلک زنم دهلیز.
انوری.
سلطان را از اسباب دهلیزی مانده بود و یک پاره زیلو پنج بارگیر. (راحهالصدور راوندی).
دهلیزدار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش.
خاقانی.
دهلیز سرات ناف فردوس
چون ناف زمین میان کعبه.
خاقانی.
سالکان راست ره بادیه دهلیز خطر
لیکن ایوان امان کعبۀ علیا ببینند.
خاقانی.
آید آواز هر کس از دهلیز
روزی آواز ما برآید نیز.
نظامی.
سکندر ز چین رای خرخیز کرد
در خواب را تنگ دهلیز کرد.
نظامی.
چون گذری زین دو سه دهلیز خاک
لوح ترا از تو بشویند پاک.
نظامی.
به دهلیز سراپرده سیاهان
حبش را بسته دامن در سپاهان.
نظامی.
کس نداردگوش در دهلیزها
تا بپرسم از کنیزک چیزها.
مولوی.
ناگاه از ظلمت دهلیز خانه روشنایی بتافت. (گلستان). و پدرش صلاح الدین المظفر صدری بود بزرگ محتشم... اعمال بزرگ چون عمارت ثغرتیز که دهلیز وزارت است کرده. (المضاف الی بدایعالازمان ص 1 و 2).
- دهلیز پرده، دالان پرده سرای یا سراپرده:
چو آمد به نزدیک پرده سرای
خرامید نزدیکی رهنمای
بدو گفت اگر نزد شاهم بری
بیابی ز من تاج و انگشتری
هشیوار بینا دل او را ببرد
ز دهلیز پرده بر شاه گرد.
فردوسی.
- دهلیز خاصه، دهلیز مخصوص امیر یا سلطان: این ابومطیع... پدری داشت بواحمد خلیل نام. شبی از اتفاق نیک به شغلی به درگاه آمده بود... شب دور کشیده بود اندیشید نباید که در راه خللی افتد در دهلیز خاصه مقام کرد و مردی شناخته بود و مردمان او را حرمت نگاه داشتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122).
- دهلیزگه (یا دهلیزگاه) ، محل دهلیز:
به دهلیزگه طاقش از آبنوس
که برجش همی ماه را داد بوس.
اسدی.
، ایوان. (ناظم الاطباء) ، حیاط بیرونی، محل گردش، گوشه ای از خانه. (ناظم الاطباء) ، مجازاً دبر است. (از لغت فرس اسدی نسخۀنخجوانی). مجازاً دبر. (یادداشت مؤلف) :
یک روز به گرمابه همی آب فروریخت
مردی بزدش لج به غلط بر در دهلیز.
منجیک
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). از آنچه که عرب از فارسی گرفته، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی). دالان اندرونی. ج، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی است. (المعرب جوالیقی ص 154) ، تجویف میانین از تجاویف دل. بطن اوسط قلب. (یادداشت مؤلف). تجویف میانۀ دل و ایستادنگاه آب است یا زردآب ج، دهالیز. (منتهی الارب) ، بطن اوسط دماغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 14هزارگزی ورزقان. آب آن از چشمه تأمین می شود. سکنۀ آن 271 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهلوی
تصویر دهلوی
منسوب به دهلی از مردم دهلی اهل دهلی، مربوط به دهلی ساخت دهلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالی
تصویر دالی
سه گوشه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
مانوس، مقابل وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهری
تصویر دهری
کسیکه منکر وجود خدا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلب
تصویر دهلب
ناخوشایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولی
تصویر دولی
کشوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهله
تصویر دهله
پل چوبی یا پلی که با سنگ سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهمی
تصویر دهمی
در مرحله دهم دهمی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغلی
تصویر دغلی
دگلی دغایی ناراستی ناراستی نادرستی، مکاری عیاری، حرامزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفلی
تصویر دفلی
خر زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلیه
تصویر دهلیه
گل رخشان داهلیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
مکانی که در میان دروازه و خانه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
((دَ))
کسی که زمان را ازلی و ابدی می داند و همه حوادث را ناشی از زمان می داند، ملحد، طبیعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهلیز
تصویر دهلیز
((دِ))
راهرو، دالان، جمع دهالیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
رام و مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دغلی
تصویر دغلی
ناراستی، نادرستی، مکاری، حرامزادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
آرام، رام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دغلی
تصویر دغلی
تقلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که دهلیز خانه را دیوار از گل و خشت است، خدمه خانه مصلح و با امانت باشد. اگر بیند دیوارش از گچ و آجر و یا سنگ بود، دلیل که خدمه خانه مفسد و بی دین و بی امانت باشد. جابر مغربی
دهلیز خانه به خواب، خادم خانه است. اگر بیند دهلیز خانه نکو و آبادان است، دلیل بر تندرستی خدمه منزل است. اگر بیند خراب است بیماری خدمه است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
Tame, Tamed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
ручной , одомашненный
دیکشنری فارسی به روسی