نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور، برای مثال دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی- مجمع الفرس - دهره)، داس، شمشیر، شمشیر دودم، برای مثال پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴ - ۶۵۹)
نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور، برای مِثال دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی- مجمع الفرس - دهره)، داس، شمشیر، شمشیر دودم، برای مِثال پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴ - ۶۵۹)
حربۀ دسته دار مر مردم گیلان و مازندران را که دسته اش از آهن و سرش مانند داس و در غایت تیزی است که بدان درخت تیز اندازند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) : تبر بر نارون گستاخ می زد به دهره سروبن را شاخ می زد. نظامی. از شاخها و ساق بالای شاخ نو اختیار کرده به تبر و دهره می زنند که از پوست غلیظ درخت قدری با او هم به هم زده می شود. (فلاحت نامه) ، داس دروگری. (منتهی الارب) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). داس. (لغت فرس اسدی - در کلمه داسگاله) داس کوچک. (صحاح الفرس) ، شمشیری کوچک و دو دمه و سر آن مانند سر سنان باریک و تیز. (ناظم الاطباء) (از غیاث) : گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون آلوده دارد رخ به خون چون دهرۀ فخر عجم. عبدالواسع جبلی (از جهانگیری). چون روز کشید دهرۀ عدل شب زهرۀ خون فشان برافکند. خاقانی. زهره و دهره بسوخت کوکبۀ رزم او زهرۀ زهره به تیغ دهرۀ دهر از سنان. خاقانی. رمح سماک و دهرۀ بهرام بشکنید چتر سحاب و بیرق خورشید بر درید. خاقانی. دهره برانداخت صبح زهره برافکند شب پیکرآفاق گشت غرقۀ صفرای ناب. خاقانی. پیکر هر طلسم از آهن و سنگ هر یکی دهره ای گرفته به چنگ. نظامی. اگر چه دزد با صد دهره باشد چو بانگش برزنی بی زهره باشد. نظامی. - دهرۀ صبح، سفیدۀ صبح. (ناظم الاطباء). کنایه از روشنی صبح است. (برهان) (آنندراج). ، دشنه. (شرفنامۀ منیری) ، سم تراش یعنی آلتی که نعلبند بدان سم ستور را می تراشد. (ناظم الاطباء)
حربۀ دسته دار مر مردم گیلان و مازندران را که دسته اش از آهن و سرش مانند داس و در غایت تیزی است که بدان درخت تیز اندازند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) : تبر بر نارون گستاخ می زد به دهره سروبن را شاخ می زد. نظامی. از شاخها و ساق بالای شاخ نو اختیار کرده به تبر و دهره می زنند که از پوست غلیظ درخت قدری با او هم به هم زده می شود. (فلاحت نامه) ، داس دروگری. (منتهی الارب) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). داس. (لغت فرس اسدی - در کلمه داسگاله) داس کوچک. (صحاح الفرس) ، شمشیری کوچک و دو دمه و سر آن مانند سر سنان باریک و تیز. (ناظم الاطباء) (از غیاث) : گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون آلوده دارد رخ به خون چون دهرۀ فخر عجم. عبدالواسع جبلی (از جهانگیری). چون روز کشید دهرۀ عدل شب زهرۀ خون فشان برافکند. خاقانی. زهره و دهره بسوخت کوکبۀ رزم او زهرۀ زهره به تیغ دهرۀ دهر از سنان. خاقانی. رمح سماک و دهرۀ بهرام بشکنید چتر سحاب و بیرق خورشید بر درید. خاقانی. دهره برانداخت صبح زهره برافکند شب پیکرآفاق گشت غرقۀ صفرای ناب. خاقانی. پیکر هر طلسم از آهن و سنگ هر یکی دهره ای گرفته به چنگ. نظامی. اگر چه دزد با صد دهره باشد چو بانگش برزنی بی زهره باشد. نظامی. - دهرۀ صبح، سفیدۀ صبح. (ناظم الاطباء). کنایه از روشنی صبح است. (برهان) (آنندراج). ، دشنه. (شرفنامۀ منیری) ، سم تراش یعنی آلتی که نعلبند بدان سم ستور را می تراشد. (ناظم الاطباء)
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است