جدول جو
جدول جو

معنی دهدن - جستجوی لغت در جدول جو

دهدن
(دُ دُ)
باطل، دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به دهدر شود
لغت نامه دهخدا
دهدن
(دَ دَ)
مردم و خلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهان
تصویر دهان
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
خوی، عادت، دأب، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادن
تصویر دادن
مقابل گرفتن، چیزی به دست کسی سپردن، با دست خود چیزی در دست کسی گذاشتن، بخشیدن، سفارش کردن، ثمر کردن درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردن
تصویر دردن
درو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
نگریستن، رویت کردن، نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندن
تصویر دندن
گیاه خشک گیاه سیاه شده، درخت خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهین
تصویر دهین
چرب شده، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادن
تصویر دادن
تسلیم کردن چیزی را، بذل، ارزانی داشتن چیزی را به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
((دَ))
نگاه کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، صلاح دانستن، مصلحت دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهان
تصویر دهان
((دَ))
دهن، قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهان
تصویر دهان
((دَ هّ))
روغن فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادن
تصویر دادن
((دَ))
چیزی را به کسی سپردن، بخشیدن، زدن، حمله کردن، خوراندن، برآوردن، رویاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
((دَ دَ))
خوی، عادت، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادن
تصویر دادن
اکاحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادن
تصویر دادن
Give
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
View, Behold, See, Sight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دادن
تصویر دادن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
contemplare, vedere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دادن
تصویر دادن
dare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
contemplar, ver
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دادن
تصویر دادن
dar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
看到 , 看
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
побачити , бачити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
oglądać, widzieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دادن
تصویر دادن
dawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دادن
تصویر دادن
давати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
erblicken, sehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دادن
تصویر دادن
geben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیدن
تصویر دیدن
увидеть , видеть , видеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دادن
تصویر دادن
давать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دادن
تصویر دادن
dar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی