جدول جو
جدول جو

معنی دهدقه - جستجوی لغت در جدول جو

دهدقه
(تَ)
شکستن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). دهداق. (ناظم الاطباء) ، بریدن گوشت شکستن استخوان آن را، گرد گردیدن گوشت پاره از جوشش دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دهداق شود
لغت نامه دهخدا
دهدقه
جوش جوش آمدن دیگ، بریدن چون بریدن گوشت، جوشظمدن
تصویری از دهدقه
تصویر دهدقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ قَ)
اول مال، و یقال لی دهقه من المال، ای اعطانی منه صدراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ یَ / دی یَ)
گوی سرگین گردانگ. سرگین که جعل گردانیده و مدور ساخته باشد، دهدیهالجعل، گوی گوه گردان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دهدوه
لغت نامه دهخدا
(تَ)
غلطانیدن سنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، غلطیدن سنگ. (منتهی الارب) ، گردانیدن بعض چیزی بر بعض آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شتران ریز. ج، دهاده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر ریزه. (ناظم الاطباء). اشتران خرد. (مهذب الاسماء) ، کس، گویند ما ادری ای الدهداه هو، یعنی چه کسی است او. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کوتاه قد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زجر کردن بزغالۀ ماده را به کلمه دهداع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چیزی را، ویران ساختن و برانداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن بعض چیزی را بر بعضی. (منتهی الارب). برگردانیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهدوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به دهدوه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ و وَ)
گوی، دهدوه الجعل، گوی گوه گردان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دهدیه
لغت نامه دهخدا
(تَ قِ ءَ)
غلطانیدن سنگ را، برگردانیدن بعض چیزی را بر بعض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از جای ورگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ هََ)
صد شتر و زیاده از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به دهدهان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ طُ)
گرفتن جلد ستور و ستردن موی آن تا صاف و راست گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به دهقله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ قُ)
شکستن چیزی را و بریدن، نرم گردانیدن زه را، نیک پختن طعام را و تنک و نرم گردانیدن، خام پختن طعام را، از لغات اضداد است، آراستن و نیک گردانیدن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَلْ لی)
لغتی است در دهمقه. (ناظم الاطباء). شکستن چیزی را و بریدن. (ناظم الاطباء) ، نرم گردانیدن زه را، نیک پختن و تنک و نرم گردانیدن طعام را با پختن. (منتهی الارب). و رجوع به دهمقه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ قَ / قِ)
دندق. رجوع به دندق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
شورو غوغا. (منتهی الارب). شور و غوغا برپا کردن مردم. (از اقرب الموارد) ، آواز سم ستوران. (منتهی الارب). آواز دادن سنب ستور در رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آواز سم ستوران که در روان شدن آید. (دهار). شنیده شدن آواز سم ستوران. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهداه
تصویر دهداه
شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدقت
تصویر دهدقت
جوش جوش آمدن دیگ، بریدن چون بریدن گوشت، جوشظمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدمه
تصویر دهدمه
ویران ساختن از میان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلقه
تصویر دهلقه
ستردن موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقدقه
تصویر دقدقه
شور و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار