جدول جو
جدول جو

معنی دهدز - جستجوی لغت در جدول جو

دهدز
(دِ دِ)
نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز و حدود آن به شرح زیراست: از طرف شمال کوههای گره، از جنوب کوه کارون، از خاور کوه شیخان، از باختر سلسله جبال هنکشت و کوه پس شاخه. قسمتی از منطقۀ بخش کوهستانی و قسمتی دشت و هوای آن گرمسیر سالم است. آب آن از قراء بخش از چشمه ها و قنوات تأمین می شود. محصول عمده آن غلات، لبنیات، حبوبات و تریاک می باشد. شغل اکثر سکنه زراعت و گله داری است. این بخش از 70 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6800 نفر است. زبان مادری لری بختیاری و فارسی است. اکثر ساکنین تابستان به ییلاقات نزدیک می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهاز
تصویر دهاز
بانگ، فریاد، نعره، برای مثال فرخی بندۀ تو بر در تو / از نشاط تو بر کشیده دهاز (فرخی - ۲۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
بانگ وفریاد. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). نعره و فریاد. (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی). نعره. (صحاح الفرس) (از لغت فرس اسدی) :
فرخی بردر تو بندۀ تست
از نشاط تو بر کشیده دهاز.
فرخی (از انجمن آرا).
، دهار. غار و شکاف کوه. (از برهان) (از شرفنامۀ منیری). دهاز. و رجوع به دهار و دهاز شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ)
باطل، دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به دهدر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
مردم و خلق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
دخدخ. هلاک ساختن. هلاک کردن. (یادداشت مؤلف). ذبح. گلو بریدن و خبه کردن و دهدک ساختن و منه حدیث القضاء من ولی قاضیاً فقد ذبح بغیر سکین، ای اهلک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُرر)
اسم است مر دروغ و باطل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ)
قصبۀ مرکز بخش دهدز شهرستان اهوازدر 204هزارگزی شمال خاوری اهواز، دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. محصول: غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داریست. از ادارات دولتی بخشداری، شهرداری، پست، ژاندارمری، دبستان و 20 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهاز
تصویر دهاز
بانگ و فریاد، نعره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاز
تصویر دهاز
((دَ))
بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی معین