- دهداری
- عمل و شغل دهدار
معنی دهداری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تسلی، تسلیت
بصری، آوو
حالت و چگونگی دلدار، معشوقگی، معشوق بودن
سزاوار تماشا، در خور نظاره
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
بصری، قابل رؤیت، دیدنی، درخور دیدن، برای مثال مردم ز راه علم بود مردم / نه ز این تن مصور دیداری (ناصرخسرو - ۴۸۹) ، کنایه از زیبا
دلبری، معشوق و محبوب بودن، دلنوازی، دلجویی، تسلی، دلیری، دلاوری، شجاعت
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است
تسلی دادن، غم، خواری
سازمان یا اداره ای که به کارهای مربوط به بهداشت مردم رسیدگی می کند
سرکرده یا سرپرست مردم ده
دارندۀ ده، صاحب ده، کدخدا، سرکرده یا سرپرست مردم ده، کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند
حکومتی
مشکل، معضل
قضاوت
عدل، احقاق، عدالت
صیانت، حفاظت، مراقبت
استقامت پا برجایی، اعتبار
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
حالت و چگونگی پدیدار وضوح
شغل آبدار
سختی دشواری
سختی صعوبت اشکال دشوار خواری مقابل آسانی سهولت
رنج و محنت و آزار و زحمت
آک گویی آک جویی (آک عیب)، دو روی
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
تدین، تدین به دین اسلام، تقوی زهد
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
چندی، اندکی
خیالی
عنوان و درجه بهیار
دلیری یلی گردی شجاعت دلیری، جرا ت جسارت
عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری