- دهاق
- پر و مالامال، پیاپی
معنی دهاق - جستجوی لغت در جدول جو
- دهاق ((دِ))
- پر، لبریز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جام آگندن پر کردن جام، شتاباندن
می، پاد زهر، جمع درقه، سپرها
آبچین زیبا (آبچین قطیفه)
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
جوش دیگ، خنده بد
جمع داهی، زیرکان
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
بانگ و فریاد، نعره
شکاف کوه، غار، دره
ده و دهها و قریه ها و روستاها
زیرکی وجودت فکر، عقل، هوشیاری، هوشمندی، جودت رای، بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
مالامال، پر
برون زهدانی بیرون آمدن زهدان پس از زایمان از بیماری های دامی
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
داهی ها، زیرک ها، هوشیارها، باهوش ها، داناها، تیزفهم ها، جمع واژۀ داهی
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغار، مغاره برای مثال یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی - ۱۶۲)
سپید، گاو نر سپید
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
دهن، قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
بانگ، فریاد، نعره، برای مثال فرخی بندۀ تو بر در تو / از نشاط تو بر کشیده دهاز (فرخی - ۲۰۲)
دو چوبه ابزار شکنجه است کند
بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
آک گویی آک جویی، سرزنش
جودت رای، زیرکی و کاردانی، تیزهوشی، هوشمندی