جدول جو
جدول جو

معنی دهاج - جستجوی لغت در جدول جو

دهاج
لحاف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهاز
تصویر دهاز
بانگ، فریاد، نعره، برای مثال فرخی بندۀ تو بر در تو / از نشاط تو بر کشیده دهاز (فرخی - ۲۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهان
تصویر دهان
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواج
تصویر دواج
بالاپوش، لحاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهار
تصویر دهار
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغار، مغاره برای مثال یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی - ۱۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهات
تصویر دهات
داهی ها، زیرک ها، هوشیارها، باهوش ها، داناها، تیزفهم ها، جمع واژۀ داهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهنج
تصویر دهنج
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه، دهنه فرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهاج
تصویر وهاج
بسیار درخشنده، درخشان، فروزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهانج
تصویر دهانج
پارسی تازی گشته دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاه
تصویر دهاه
جمع داهی، زیرکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماج
تصویر دماج
پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دناج
تصویر دناج
استواری، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دهنه از سنگ های گرانبها زنگار کانی آنچه که شبیه به دهان باشد: دهانه مشک دهانه خیک دهانه غار، لگام اسب لجام افسار، میله ای آهنین متصل به افسار که در دهان اسب اقتد، زنگار معدنی که از معدن مس حاصل شود و رنگ آن بسبزی و طعم آن شیرین مایل بتلخی است دهنج دهنه فرنگ زاج سبز سولفات دوفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواج
تصویر دواج
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراج
تصویر دراج
سخن چین، درج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
فروزنده روشن فروزان فروزنده. یا خاطر (ذهن) وهاج. خاطر (ذهن) فروزنده و درخشنده: (اندر آن وقت مرا در خدمت پادشاه طبعی بود فیاض و خاطری وهاچ و اکرام وانعام آن پادشاه مرا بد آنجا رسانیده بود که بدیهه من چون رویت گشته بود)، سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
زیرکی وجودت فکر، عقل، هوشیاری، هوشمندی، جودت رای، بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهات
تصویر دهات
ده و دهها و قریه ها و روستاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهار
تصویر دهار
شکاف کوه، غار، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاز
تصویر دهاز
بانگ و فریاد، نعره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاق
تصویر دهاق
پر و مالامال، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباج
تصویر دباج
از ریشه پارسی دیبافرو ش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهار
تصویر دهار
((دِ))
شکاف کوه، دره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وهاج
تصویر وهاج
((وَ هّ))
فروزان، درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهاء
تصویر دهاء
((دَ))
زیرکی، هوشمندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهات
تصویر دهات
((دُ))
جمع داهی، زیرکان، هوشمندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهان
تصویر دهان
((دَ))
دهن، قسمت مقدم و فوقانی لوله گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله لوله مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهاز
تصویر دهاز
((دَ))
بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهاق
تصویر دهاق
((دِ))
پر، لبریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهان
تصویر دهان
((دَ هّ))
روغن فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواج
تصویر دواج
((دَ))
لحاف، روانداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
((دُ یا دَ))
ماکیان، مرغ خانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دراج
تصویر دراج
((دُ رّ))
پرنده ای است شبیه کبک، اما چاق تر که بال هایش خال های سیاه و سفید دارد
فرهنگ فارسی معین