شوره. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شوره است و از آن باروت سازند، بعضی گویند این لغت عربی است و بعضی رومی گفته اند. (برهان). ابقر خوانند و به پارسی شوره گویند و طبیعت وی گرم است. (از اختیارات بدیعی). رجوع به شوره و ابقر شود
شوره. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شوره است و از آن باروت سازند، بعضی گویند این لغت عربی است و بعضی رومی گفته اند. (برهان). ابقر خوانند و به پارسی شوره گویند و طبیعت وی گرم است. (از اختیارات بدیعی). رجوع به شوره و ابقر شود
عیب. غیبت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عیب. (اقرب الموارد). اسم است از نقر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). - بنات نقری، آن زنان که عیب کنند هر که را بر ایشان گذرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویند:مر بی علی بنی نظری و لاتمر بی علی بنات نقری. ، مهمانی خاص. (مهذب الاسماء). دعوت بعضی دون بعضی. (ناظم الاطباء). دعوت خاص، مقابل جفلی که دعوت عام است. (از المنجد) (از اقرب الموارد) : دعوتهم النقری، دعوت خاصی کردم ایشان را یعنی خواندم بعضی را. (از منتهی الارب)
عیب. غیبت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عیب. (اقرب الموارد). اسم است از نقر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). - بنات نقری، آن زنان که عیب کنند هر که را بر ایشان گذرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویند:مر بی علی بنی نظری و لاتمر بی علی بنات نقری. ، مهمانی خاص. (مهذب الاسماء). دعوت بعضی دون بعضی. (ناظم الاطباء). دعوت خاص، مقابل جفلی که دعوت عام است. (از المنجد) (از اقرب الموارد) : دعوتهم النقری، دعوت خاصی کردم ایشان را یعنی خواندم بعضی را. (از منتهی الارب)