جدول جو
جدول جو

معنی دنائر - جستجوی لغت در جدول جو

دنائر(دَ ءِ)
جمع واژۀ دینار. (آنندراج). رجوع به دینار و دنانیر شود
لغت نامه دهخدا
دنائر
جمع دینار، تازی گشته دنارها
تصویری از دنائر
تصویر دنائر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنائت
تصویر دنائت
فرومایه شدن، پست و ذلیل شدن، پستی، فرومایگی، پست فطرتی
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
روشن. درخشان. (غیاث) (آنندراج) ، شرانگیز میان مردم. (المنجد) ، در اصطلاح عروض، یکی از اقسام حروف قافیه است. رجوع به نائره شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گردگرد. گردنده. گردان. گردش کننده. (آنندراج) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد اهل هیئت قوسی از مدار روزانۀ ستاره را نامندکه در میان مرکز ستاره و دائرۀ افق قرار دارد و عبدالعلی بیرجندی در هیئت فارسی گفته است: و از مدار یومی کوکب آنچه میان مرکز کواکب و افق واقع شود آن رادائر گویند - انتهی. و آن بر دو قسم است: دائر شبانه و دائر روزانه و هر یک نیز بر دو بخش است: دائر گذشته و دائر باقی که دایر آینده نیز گویند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تفصیل آن شود، مقابل بایر: زمینی دائر، زیر کشت که در آن کشت شود. مقابل زمین بایر، ناکشته. و نیز رجوع به دایر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مناره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مناره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ءِ)
جمع واژۀ دائره. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ دایره. (یادداشت مؤلف). رجوع به دائره و دایره شود.
- دوائر ازمان، مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- دوائر فلکی، دوایر عظام، یعنی دایره های کلان که فلک را تنصیف می نمایند و همگی ده اند:
اول - دایرۀ معدل النهار.
دوم - دایرۀ منطقهالبروج.
سوم - دایرۀ مارّه بالاقطاب الاربعه.
چهارم - دایرۀ میل.
پنجم - دایرۀ عرض.
ششم - دایرۀ افق.
هفتم - دایرۀ نصف النهار.
هشتم - دایرۀ اول السموات.
نهم - دایرۀ ارتفاع.
دهم - دایرۀ وسط السماء الرؤیه.
و سوای اینها دوائر صغارند، یعنی دایره های کوچک که فلک را برابر دونیم نمی سازند و آنها بسیارند. (غیاث) (آنندراج).
، (اصطلاح دیوان) دایره ها. شعبه ها. قسمتهای اداری.
- دوائر سرکار، (اصطلاح دیوان) در دوران صفویه، قسمت اعتبارات که عواید ولایت تحت نظارت وی گرد می آمده. (از سازمان اداری حکومت صفویه ص 213). رجوع به دایره شود.
، (اصطلاح عروض) دایره های عروضی. دوایر عروضی. رجوع به دوایر عروضی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شنار. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنار شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حنیره. کنگرۀ طاق و کمان یا کمان بی زه و کمانچۀ پنبه زدن زنان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منائر
تصویر منائر
جمع مناره، گلدسته ها چراغپایه ها جو تره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنائر
تصویر حنائر
جمع حنیره، کنگره ها، کمان های بی زه، کمانچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوائر
تصویر دوائر
جمع دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائر
تصویر دائر
برقرار، گردنده گردنده، گردش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائر
تصویر نائر
نایر در فارسی رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنائت
تصویر دنائت
فرومایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنائت
تصویر دنائت
((دَ ئَ))
پستی، نانجیبی
فرهنگ فارسی معین
پست فطرتی، پستی، دونی، رذالت، فرومایگی، ناکسی، نامردمی، نانجیبی، خست، لئامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد