جدول جو
جدول جو

معنی دمینیک - جستجوی لغت در جدول جو

دمینیک
(دُ)
یکی از آنتیلهای کوچک (هند غربی) دارای 57000 تن سکنه که به زبان فرانسه تکلم میکنند. مرکز آن رزو با 12000 تن سکنه است. محصولات منطقۀ حاره را دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همینک
تصویر همینک
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، اینک، ایدر، فی الحال، فعلاً، کنون، الحال، الآن، ایدون، همیدون، ایمه، حالا، حالیا، بالفعل، نون، عجالتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
مربوط به زمین، ساکن کرۀ زمین، مقابل درختی، آنچه رو یا زیر زمین کشت می شود مثلاً سیب زمینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میمیک
تصویر میمیک
حرکات و حالات چهرۀ هنرپیشه در هنگام بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلینیک
تصویر کلینیک
درمانگاه، محلی دارای تجهیزات در یک رشتۀ خاص برای درمان بیماران مربوط به آن رشته، بیمارستانی که در آن دانشجویان پزشکی تحت آموزش بالینی قرار می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ یَ)
دریاچه. دریاژه. دریاهک. دریااک: اندر وی (مملکت روم) دریایکهای خرد است و کوهها و حصارها. (حدود العالم). از بعضی متقدمان حکایت است که آبه دریا یکی بوده است... و قم و ساوه در آن حال هر دو دریا یکی بودند. (تاریخ قم ص 79). از عجایب قم نمکستانی است که به فراهان است به قرب فارجان و آن مانند دریایکی است... مجموع آبهای آن مواضع بدان دریایک روانه گردانند. (تاریخ قم ص 88)
لغت نامه دهخدا
(دُ کِ)
جمهوری دمینیکن، کشوری است از آمریکا، در بخش شرقی جزیره هائیتی، دارای 49543هزار گز مربع مساحت و 3698000 تن سکنه. زبان رسمی آن اسپانیایی و پایتخت آن سن دمینیک است. کریستف کلمب در 1492 میلادی بدانجا رسید و بدان نام ’هیس پان یولا’ نهاد. در 1697 میلادی جزیره میان فرانسه و اسپانیا تقسیم گردید و در 1795 میلادی بدست فرانسه افتاد و قسمت شرقی را در 1809 میلادی اسپانیائی ها تصرف کردند، و در 1865 میلادی مستقل شد، اما در 1904 میلادی پس از یک سلسله وقایع سیاسی امریکائیها در آن مداخله کردند. سرانجام در 1961 میلادی استقلال نهایی خود را بدست آورد
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ)
دهی است از دهستان گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، با 150 تن سکنه. واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 60 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آغاجاری. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان با 186 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ جَ)
دمسنجه. (ناظم الاطباء). رجوع به دمسنجه و دم جنبانک شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
قابل دمیدن. لایق دمیدن، آلات موسیقی که به دمیدن دم در آن آواز دهد، چون نای و شیپور و قره نی و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ)
تثنیۀ یمین. دو دست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یمین شود
لغت نامه دهخدا
رود خانه قوها، رودخانه ایست در جهت غربی استرالیا، که از جبال دارلینگ سرچشمه گرفته بسوی جنوب جریان می یابد و پس از طی یک مسافت 108 هزارگزی وارد بحر محیط هندی میشود.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ درنوک. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). درانک. رجوع به درانک، درنوک و درنیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
مدرسه ای بوده است در دمشق، گویند در آن حال که غزالی ترک مسند درس گفته و سیر و سیاحت اختیار کرده بود وارد این مدرسه شد. حلقۀ درس دائر بود و استاد سخنان او را تدریس و ’قال الغزالی’ تکرار می کرد. غزالی از بیم اعجاب و غرور بر خویشتن بهراسید و بترک دمشق گفت. (از غزالی نامه ص 153)
لغت نامه دهخدا
(دَ نی یَ)
صنفی از فرقۀ زیدیه، و آنان اصحاب فضل بن دکین بوده اند. (از مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ مَ نا)
یکی از سوراخهای کلاکموش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مطب، محکمه، درمانگاه فرانسوی درمانکده (مطب)، بالینی (امراض کلینیک بیماری های بالینی) مطب محکمه، بالینی: امراض کلینیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنیک
تصویر درنیک
بوب گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمتیک
تصویر دمتیک
یکی از خطهای قدیمی که بعد از خط هیراتیک اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
منسوب به زمین ارضی مقابل آسمان سماوی، مخلوقات کره ارضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینیک
تصویر سینیک
فرانسوی سگ گرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدنی
تصویر دمیدنی
لایق دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی لالباز -1 هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را بوسیله حرکات نمایش دهد، فن تقلید و مجسم کردن اعمال و احساسات بوسیله حرکات (بدون تکلم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همینک
تصویر همینک
هم انیک هم اکنون همین دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمینی
تصویر یمینی
نسبت اجدادی است، عقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمیک
تصویر میمیک
هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را به وسیله حرکات نمایش دهد، فن تقلید و مجسم کردن اعمال و احساسات به وسیله حرکات (بدون تکلم)
فرهنگ فارسی معین
((کِ))
ساختمان یا بخشی در بیمارستان یا مراکز بهداشتی درمانی که به درمان بیماران یا مراقبت پزشکی از بیماران سرپایی اختصاص داشته باشد، درمانگاه (واژه فرهنگستان)، بالینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمانیک
تصویر گمانیک
مشکوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
Earthy, Terrestrial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
земной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
irdisch, terrestrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
земний , наземний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
ziemski, lądowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
土质的 , 陆地的
دیکشنری فارسی به چینی