جدول جو
جدول جو

معنی دمیت - جستجوی لغت در جدول جو

دمیت
لگد شده، لگد مال شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دبیت
تصویر دبیت
نوعی پارچۀ نخی ساده که بیشتر آستر لباس می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمیت
تصویر حمیت
پرهیز دادن بیمار از آنچه برایش ضرر دارد، ویژگی آنچه حفظ و نگه داری شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممیت
تصویر ممیت
آنکه یا آنچه سبب مردن شود، میراننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آدمیت
تصویر آدمیت
انسانیت، آدمی بودن، انسان بودن، برای مثال آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲ - ۳۱۱) ، انسان، برای مثال به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت (سعدی۲ - ۳۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمیت
تصویر حمیت
غیرت، حمیت، ناموس پرستی، رشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویت
تصویر دویت
دوات، ظرف کوچکی که در آن مرکب یا جوهر می ریزند برای نوشتن، مرکب دان، دویت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
فرهنگ فارسی عمید
(قُوْ وَ تَ)
انسانیت. مردمی. بشریت. آزرم: برنجید و گفت این طایفۀ خرقه پوشان امثال حیوانند، اهلیت و آدمیت ندارند. (گلستان سعدی).
بحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ دانی
که همین سخن بگوید بزبان آدمیت.
سعدی.
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت.
سعدی.
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش.
سعدی.
- امثال:
آدمی را آدمیت لازم است، مردم را صفات مردمی باید
لغت نامه دهخدا
تصویری از دویت
تصویر دویت
مرکب دان، دوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبیت
تصویر دبیت
نوعی از پارچه نخی ساده که بیشتر آستر لباس کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیت
تصویر خمیت
فربه، جسیم، کلان، سمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیت
تصویر حمیت
مروت، غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیت
تصویر زمیت
گرانسنگ جا افتاده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیس
تصویر دمیس
پنهانی پنهان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیع
تصویر دمیع
اشکریز: گرفتار بیماری اشکریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیک
تصویر دمیک
پرماه پرماهه (ماه تمام)، برف، ساییده آرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمیت
تصویر صمیت
بسیار خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیت
تصویر عمیت
نگاهبان و پاسبان زیرک، محافظ دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی، مقابل کیفیت، اندازه، مقدار، چیزی که سنجیده یا شمرده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمیت
تصویر آدمیت
انسانیت، مردمی، بشریت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیت
تصویر لمیت
چرایی کیفیت: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لمیت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممیت
تصویر ممیت
فرزند مرده میرا ننده خدای بزرگ میراننده، خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیغ
تصویر دمیغ
سر شکسته، به مغز آسیب رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیت
تصویر حمیت
((حَ یَّ))
مروت، جوانمردی، غیرت، رشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمیت
تصویر آدمیت
((دَ یَّ))
انسان بودن، به فضایل انسانی آراسته بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیت
تصویر کمیت
چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آدمیت
تصویر آدمیت
آدمی گری
فرهنگ واژه فارسی سره
آدمی، انسانیت، بشریت، مردمی
متضاد: حیوانیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لگد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
لگد کردن، پا گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی