جدول جو
جدول جو

معنی دموکدس - جستجوی لغت در جدول جو

دموکدس
(دِ مُ کِ دِ)
نام طبیب داریوش اول است که به قولی از مردم کروتن از جزیره ساموس است، و هرودت گوید او از اسرای ساموس بود و ظاهراً در حدود 515 یا 532 قبل از میلاد به دست اورویقوس والی سارد افتاد و او را به شوش آوردند. وی از پیش در دربار پولیکراتس جبار جزیره ساموس بوده است. او التواء پای داریوش را بی وارد آوردن رنج و تعبی علاج کرد و آتوسای ملکه را از سلعه ای که به سینه داشت شفا بخشید. داریوش و زنان وی هدایای گرانبهایی بدو بخشیدند و داریوش وی را خانه ای بزرگ با یک کشتی حمل و نقل پر از انواع مال بخشید و در انجام دادن همه کارها آزادی داد جزرفتن به یونان که آنرا بعدها هم اجازه داد که برای تحقیق درباره سواحل یونان همراه هیأتی برود و برگردد. (از یادداشت مؤلف) (از ایران باستان ج 1 صص 599- 561). دموکدس از 521 تا 485 قبل از میلاد در دربار داریوش اول در شوش خدمت کرد و سپس به کروتانا بازگشت. (از دائره المعارف فارسی). و نیز رجوع به یسنا ص 82 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موکد
تصویر موکد
تاکید شده، محکم و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوکده
تصویر دیوکده
دیوخانه، جای دیو، برای مثال پیشم آمد هزار دیوکده / در یکی صدهزار دیو و دده (نظامی۴ - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
حلیم ابراهیم (1305- 1377 هجری قمری / 1888- 1957 میلادی). در زحلۀ لبنان بدنیا آمد و در همانجا به تحصیل علوم پرداخت و سپس به برزیل مسافرت کرد و در بازگشت به زحله در انتشار روزنامۀ مهذب شرکت جست و به شعر و ادب روی آورد و در این زمینه شهرتی فراوان یافت چنانکه روزنامه و مجلۀ معتبری را نمی توان یافت که از اشعار و مقالات و کلمات او به خصوص در سالهای فترت بین 1910 و 1914 خالی باشد. وی در 27 ایلول 1957 / 1377 هجری قمری در بیروت درگذشت. او راست: 1- الاغانی الوطنیه. 2- دیوان شعر که مکرر در مکرر تجدید چاپ شده است. 3- زبده الاّراء فی الشعر و الشعراء. (از معجم المطبوعات ستون 884)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که پوست را جهت برکندن موی در خاک پنهان کند. ج، دمس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شتاب دویدن خرگوش، تابان و نرم گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نسوشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بلند آمدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
چرخ دلو سبک گرد و یا بسیار سخت و یا چرخ بسیاربزرگ که بر آن آب به اشتر آب کش کشیده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چرخ باد. (مهذب الاسماء) ، هرچه تیز رود و سریع باشد. ج، دمک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تند. سریع، آسیاب زود آب کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آسیای سبک دو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
به معنی مطلق است که در مقابل مضاف باشد و از لغات دساتیری است. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَدْ دِ)
اسبی که گرانبار باشد. (آنندراج). اسبی که چنان میرود که گویی گرانبار است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکدس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مردم زشت و بی اندام:
دیوک به دست دیوکسان برسپوخت نیش
... را بسان خمرۀ دیوک فروش کرد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یُ کِ)
دیااکو. دیوکو. مؤسس سلسلۀ ماد (708-655 قبل از میلاد) بر حسب نوشته های هرودت دیوکس پسر فرااورتیس، دهقانی بود که مانند سایر مادی ها در دیه میزیست و هر دیهی زندگانی جداگانه داشت. این شخص بسبب کفایت و عدالتخواهی طرف رجوع عامه شد و مردم محاکمات خود را نزد او بردند بعد از چندی او به این بهانه که مراجعات مردم بسیار است و نمی تواند به امور خصوصی برسد از این کار کناره گیری نمود و بر اثر این کناره گیری دزدی و هرج و مرج رواج یافت و مردم برای جلوگیری از این کار درصدد انتخاب شخصی برآمدند و بواسطۀ زمینه هائی که دیوکس قبلاً تهیه کرده بود او انتخاب شد. بعض محققین تصور کرده اند که (دیوکس) همان (دیام کوی) کتیبۀ سارگن است ولی برخی در اینکه دیوکس اصولاً شخص تاریخی باشد تردید دارند. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 177 و تاریخ ایران سایکس ترجمه فخر داعی ص 155). هرودت گوید یکی از نخستین کارهای دیوکس پس از انتخاب او بشاهی این بود که قراولان و مستحفظین برای خود ترتیب داد و بعد مردم را بر آن داشت که شهری تأسیس کنند و محل همدان را برای این مقصود انتخاب کرد و در آن شهر بدستور شاه قصری که هفت قلعه داشت برپا کردند و خزائن در آن قلعه ها جای داد. و هریک از این هفت قلعه همدان رنگی معین داشت کنگره های دیوار اول سفید، دومی سیاه، سومی سرخ تند، چهارمی آبی، پنجمین سرخ باز، ششمین سیمین رنگ و هفتمین زرین گون بود و این نوع رنگ آمیزی را در بابل علامات سیارات سبعه میدانستند و برج و معبد معروف (بیروس نمرود) در بابل بدین رنگها ملون بود ولی در همدان رنگ آمیزی مزبور بر حسب تقلید بوده است. دیگر از کارهای دیوکس بتقلید از دربار آسور مراسمی بود که برای پذیرائی مقرر داشت. از گفته های هرودت و اطلاعات دیگر استنباط میشودکه سلطنت طولانی این شاه صرف جمع آوری و متحد کردن طوایف پراکندۀ ماد شده و در این راه پرحزم و احتیاط بوده است. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 177 و 178)
لغت نامه دهخدا
(وْ کَ دَ / دِ)
محل دیو. جایگاه دیو. دیوخان. دیوگاه. دیوجای. دیوبند:
پیشم آمد هزار دیوکده
در یکی صدهزار دیو و دده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یُ مِ دِ)
دیومد درافسانه های یونانی بدو معنی است: یکی از اپیگونها و از جنگجویان عمده یونان در جنگ تروا. و یکی از شاهان تراکیا که اسبهای خود را از گوشت آدمی غذا میداد وبدست هرکول بقتل رسید. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
یکی از درباریان دنیس جبار سیراکوس
لغت نامه دهخدا
تصویری از دموک
تصویر دموک
تند تیزرو، آسیاب تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکد
تصویر موکد
تاکید شده، استوار کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکدا
تصویر موکدا
به استواری بتاکید قطعا: موکدا بشما تذکر میدهم
فرهنگ لغت هوشیار
اکید، تاکیدشده، شدید
فرهنگ واژه مترادف متضاد