جدول جو
جدول جو

معنی دمغزه - جستجوی لغت در جدول جو

دمغزه
(دُ غَ زَ / زِ)
بیخ دم و سرین. (ناظم الاطباء). به معنی دم غازه است که بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات باشد، و آن را به عربی عسیب گویند. (برهان). بیخ دم و استخوان میان دم. (فرهنگ جهانگیری). عصعص. ذنابی. (یادداشت مؤلف) : فقلنا اضربوه ببعضها، مفسران در آن بعضی خلاف کردند، عبداﷲ گفت آن استخوان بود... سعید جبیر گفت دمغزه بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
جمع گردد بروی آن جمله بزه
کو سری بوده ست و ایشان دمغزه.
مولوی.
عجم (ع / ع ) . (منتهی الارب). عصعص، نوض، ثعلبه، عکده، استخوان دمغزه. عضم،دمغزۀ شتر و اسب. قصره، قطن، فنیک، افنیک، دمغزۀ مرغ. (منتهی الارب). و رجوع به دمغازه شود
لغت نامه دهخدا
دمغزه
بیخ دم و سرین
تصویری از دمغزه
تصویر دمغزه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دنب غزه، دمبلیچه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مَ زَ / زِ)
با دو مغز. دومغزی. که دارای دو مغز باشد، کنایه از فربه و قوی. (آنندراج) :
دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
جان می شود دومغزه ز آب و هوای صبح.
صائب (از آنندراج).
کردم به درخت نعت پیوند
از فکر دومغزه مصرعی چند.
واله هروی (از آنندراج).
و رجوع به دومغزی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ / زِ)
بیخ دم. (ناظم الاطباء) (برهان) ، میان دم. (برهان) ، استخوان میان دم. دمغزه. (ناظم الاطباء). استخوان میان دم حیوانات باشد اعم از پرنده و غیر پرنده. (برهان). دنبالچه. (فرهنگ فارسی معین). استخوان دمگاه که به تازی عصعص گویند. وجه تسمیه اش این است که غاز به معنی شکاف است و غازه آنچه شکاف دارد، چون این استخوان سوراخ دارد و از آن دم بیرون می آید بدین نام موسوم گشت و بدین قیاس: پرغازه، زیرا که از آن می روید. (از انجمن آرا) (از آنندراج). دمغزه. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به دمغزه و دنبالچه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
بیخ دم، استخوان میان دم جانوران دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
((دُ زِ))
بیخ دم، استخوان میان دم جانور
فرهنگ فارسی معین
کنجاله ی پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی