جدول جو
جدول جو

معنی دمدول - جستجوی لغت در جدول جو

دمدول
(دَ)
کوزه گر و سفالگر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در زبان اطفال شرم پسر، در زبان کودکان ایر پسربچه و برای تصغیر دودولی گویند، دول، بلبل، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
خارپشت بزرگ یا عام است. (منتهی الارب). دلدل که قنفذ است. (از اقرب الموارد). رجوع به دلدل شود، نوعی از جانوران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دُ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان خلخال با 163 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ)
نعت مفعولی است از تدویل. دارای دوال. دوال دار. (فرهنگ فارسی معین) ، ظاهراً قماش کناره دار و مطرز و سجیف دار، به استعاره از دوال چرم. (فرهنگ فارسی معین) :
مدول یکی اطلس بانژاد
برآمد به گلگون والا چو باد.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
از ریشه پارسی پهلوی دوالدار دارای دوال دوال دار، ظاهرا قماش کناره دار و مطرز و سجیف دار است (باستعاره از دوال چرم) : مدول یکی اطلس با نژاد بر آمد بگل گون والاچو باد. (نظام قاری)
فرهنگ لغت هوشیار
چاق و چله، نیرنگ –حیله و مکر
فرهنگ گویش مازندرانی
آلت تناسلی پسر بچه
فرهنگ گویش مازندرانی