جدول جو
جدول جو

معنی دمبکی - جستجوی لغت در جدول جو

دمبکی(دُ بَ)
دمبک زن. که دمبک نوازد. که دنبک نواختن پیشه دارد. تنبکی، کنایه از مردم بی ادب و نافهم و خلاف مذهب است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمبک
تصویر دمبک
تنبک، از آلات موسیقی به شکل دهل که از فلز یا چوب می سازند و در یک طرف آن پوست نازکی می کشند و آن را هنگام نواختن زیر بغل می گیرند و با سر انگشتان به آن می زنند، ضرب، خمک، خنبک
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
منسوب به ابودمیک، جد ابوالعباس محمد... بختری دمیکی. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
محمد بن طاهر بن خالد بختری دمیکی، معروف به ابن ابی دمیک بغدادی و مکنی به ابوالعباس. از محدثان بود و از عبیدالله بن محمد بن عایشه و ابن المدینی و جز آن دو روایت کرد و جعفر خلدی و جز وی از او روایت دارند. او از ثقات بود و به سال 305 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی. سکنۀ آن 116 تن. آب آن از چشمه. صنایع دستی زنان جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار. آب آن از باران. سکنۀ آن 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَکْ کا)
نالان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
گریاننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). گریه زا. گریه آور. گریاننده. مقابل مضحک. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ کی ی)
گریسته شده. و مبکی علیه، گریسته شده بر او و زاری کرده شده و ماتم داشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کا)
مکان گریه و زاری و نوحه. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
دهلی است که از چوب و سفال سازند و بازیگران در زیر بغل گرفته نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکی
تصویر مبکی
گریاننده
فرهنگ لغت هوشیار
دم بریده، کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوقلو
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو، شکم گنده
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبک
فرهنگ گویش مازندرانی