جدول جو
جدول جو

معنی دمالنیین - جستجوی لغت در جدول جو

دمالنیین
مالاندن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ شُ دَ)
دماندن. متعدی از دمیدن. (یادداشت مؤلف). تشرید. (دهار) ، رویانیدن. (یادداشت مؤلف) :
از خون عدو جوی روان گشته چو وادی
وز شاخ دمانیده شکوفه شجر فتح.
مسعودسعد.
- بردمانیدن، رویانیدن. (یادداشت مؤلف) :
بردمانیده علی رغم من ای ماه سما
چشمۀ مهر تو از چشمۀ نوش تو گیا.
مختاری غزنوی.
و رجوع به دماندن و دمیدن شود
لغت نامه دهخدا
مالاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چسباندن، مایه زدن، مثل: مایه زدن شیر و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
مخلوط کردن، هم زدن و زیر و رو کردن، در آمیختن، پوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چسباندن، گیردادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تا زدن لنگه ی شلوار و آستین پیراهن جهت جلوگیری از آلوده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مالیدن، مالش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواباندن، از کار افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
چسبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چسباندن، گیر دادن
فرهنگ گویش مازندرانی