- دماس
- پوشانه
معنی دماس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سالینه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
پرماس، سودن، برخورد
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
بسیار مکر
گندمکوبی خرمن کوبی
مغز سر، ماده ای که در میان جمجعه قرار دارد، بینی هم گویند
اشکپای جای اشک بر رخساره، اشکریزه از بیماری های چشمی
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
بد خوی، شیر بیشه
پنهان
جمع دم، خون ها، جمع دم خونها: سفک دماء
پارسی تازی گشته دمسه ابریشم سپید
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
کود کود جانوری، سرگین، خرمای تباه
خواب سبک چرت
گودال زیر زمینی
بهم ساییده
پنهانی پنهان گشته
خرمنکوب کوفتن به پا
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
پنج پنج
تاریک، مظلم، شب تار
زره ریز باف، شمار بسیار
یکدیگر را بسودن، جماع کردن
خادم معبد، خادم
گودال زیرزمینی، حمام، قبر
مالیده شده، به هم ساییده شده
هلاک شدن، تباه شدن، هلاک، تباهی
بینی، عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود
با یکدیگر ارتباط برقرار کردن، به هم سوده شدن، مالیده شدن دو چیز به هم
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد