- دلگی
- دله بودن، (دله)، چشم چرانی هیزی
معنی دلگی - جستجوی لغت در جدول جو
- دلگی
- شکمو بودن، دله بودن، کنایه از هرزه بودن
- دلگی ((دَ لِ))
- دله بودن، چشم چرانی، حیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حزن آور، غم انگیر، اندوه آور
دل تنگ، غمناک، اندوهگین، آزرده، ملول، غم انگیز، ملال انگیز مثلاً شب دلگیر
دنگ کوب، با سر بطرف پایین رفتن هواپیما و مجدد باز گشتن (بوسیله دسته فرمان)
چهل روزگی نوزاد، روز چهلم تولد طفل
حالت و چگونگی دبه
لله بودن، شغل و عمل لله
چاچباژ (مالیات غله) منسوب به غله، مالیات غله: حالا آنچه بحرز آمده و مردم آنجا قبول دارند واجب غلگی یکساله چهل هزار خروار غله صد منی که به مال دیوان می دهند
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
گله کردن شکایت
عکل و شغل لله لله بودن: و آن حضرت بدست مرشد قلی خان در آمد به مشهد مقدی تشریف آورده اند. للگی مرشد قلی خان و در میانه استاجلو بودن مکروه خاطر شریفش بود
جمع دلو، سبوها دهوها مغولی گنج (خزانه)، سازمان، دریا راه روشن
کدورت
کراهت و نفرت، حزن و اندوه
دل تنگی، آزردگی، رنجیدگی
Equivalence
equivalência
Äquivalenz
równoważność
эквивалентность
еквівалентність
equivalentie
equivalencia
équivalence
equivalenza
समानता
সমানতা
ekivalen