جدول جو
جدول جو

معنی دلپذیر - جستجوی لغت در جدول جو

دلپذیر
(دخترانه)
مطبوع، پسندیده
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
فرهنگ نامهای ایرانی
دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
فرهنگ فارسی عمید
دلپذیر
(بَ لَ یَ)
دل پذیر. دل پذیرفته. که دل آنرا بپذیرد. دلاویز است که مطلوب و مرغوب و دلخواه باشد. (برهان) (آنندراج). پذیرفتۀ دل و آنکه حرکات و سکنانش مقبول دلها باشد. (از شرفنامۀ منیری). دل نشین. دلخواه. دلچسب. محبوب. مطبوع و پسندیده. مقبول و موافق میل و خاطر و مرغوب و محبوب و دلخواه و منظور و خاطرنواز و خوب و نیک. (ناظم الاطباء). مطلوب:
بسی خوب جایست و بس دلپذیر
که آبش گلابست وخاکش عبیر.
فردوسی.
ببردند چیزی که بد دلپذیر
فرستاد تا خرۀ اردشیر.
فردوسی.
همانندۀ شهریار اردشیر
فزاینده وفرخ و دلپذیر.
فردوسی.
ز پرمایه تر هرچه بد دلپذیر
همی تاخت تا خرۀ اردشیر.
فردوسی.
همی راند با اردوان اردشیر
جوانمرد بد شاه را دلپذیر.
فردوسی.
بدو گفت کاکنون ره خانه گیر
بیاسای با مردم دلپذیر.
فردوسی.
که فرزند ساسان منم اردشیر
یکی پند باید مرا دلپذیر.
فردوسی.
چو دید آن بر و چهرۀ دلپذیر
ز پستان مادر بپالید شیر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ به پیران پیر
که هست این سخنها همه دلپذیر.
فردوسی.
تو بشنو ز گفتار دهقان پیر
اگر چه نباشد سخن دلپذیر.
فردوسی.
بدو گفت خاتون که ای مرد پیر
نگوئی همی یک سخن دلپذیر.
فردوسی.
سخنها چو بشنید ازو اردشیر
همه مهرجوینده و دلپذیر.
فردوسی.
چوآگه شد از هفتواد اردشیر
نبود آن سخنها ورا دلپذیر.
فردوسی.
اگر حدیث خوش و دلپذیر خواهی کرد
حدیث شاه جهان پیش گیر و زین مگذر.
فرخی.
بسی خواست زو پوزش دلپذیر
که این بد که پیش آمد از من مگیر.
اسدی.
گمان نکو بردی ای دلپذیر
ولیکن گمانت کمان بد نه تیر.
اسدی.
شد آن خامه چون کش بتی دلپذیر
پرستندۀ دست چابک دبیر.
اسدی.
که هست این پرستشگهی دلپذیر
بتی در وی از رنگ همرنگ قیر.
اسدی.
کیانی نشستنگهی دلپذیر
گزیدند بر گوشۀ آبگیر.
اسدی.
بی شکی از بهشت همی آید
این دلپذیر و نادره معنی ها.
ناصرخسرو.
من دل سپار و آن بت مه روی دلپذیر
کی جز به دلپذیر دهددل سپار دل.
سوززنی.
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
منت پذیرم ارچه مرا دلپذیر نیست.
خاقانی.
پشیمانی و تلهف دستگیر و ندامت پایمرد و دلپذیر نبود. (سندبادنامه ص 258).
دلم گر برد زلفت دلپذیر است
که هندو را ز دزدی ناگزیر است.
نظامی.
چون ز فرمان شه گزیر نبود
عذر یا ناز دلپذیر نبود.
نظامی.
گر آید ز من بازیی دلپذیر
هم از بازی چرخ گردنده گیر.
نظامی.
فتنه فروکشتن از او دلپذیر
فتنه شدن نیز برو ناگزیر.
نظامی.
پراکنده ای کو بود جایگیر
گر آید فراهم بود دلپذیر.
نظامی.
ز دانستنش عقل را ناگزیر
بزرگی و دانائیش دلپذیر.
نظامی.
ناخوردنت ارچه دلپذیر است
زین یک دو نواله ناگزیر است.
نظامی.
پذیرا سخن بود شد جایگیر
سخن کز دل آید بود دلپذیر.
نظامی.
دلی گر بدست آیدت دلپذیر
به اندک دل آزار ترکش مگیر.
سعدی.
کنار و بر مادر دلپذیر
بهشتست و پستان در او جوی شیر.
سعدی.
هر سلطنت که خواهی می کن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری.
سعدی.
حافظ چه طرفه شاخ نباتی است کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است.
حافظ.
- بزم دلپذیر، بزم خوش:
شراعی بزد بر لب آبگیر
بیاراست بزمی خوش و دلپذیر.
اسدی.
- بیان دلپذیر، بیان دلنشین:
بیانی چنان روشن و دلپذیر
که در دل نه در سنگ شد جایگیر.
نظامی.
- پند دلپذیر، پند که به دل نشیند. پند نیک:
به تو همی نرسد پند دلپذیرم ازآنک
تو بی تمیز به گوش خرد گران شده ای.
ناصرخسرو.
- جامۀ دلپذیر، جامۀ دلپسند:
برو طشت آب آر و مشک و عبیر
یکی پاکتر جامۀ دلپذیر.
فردوسی.
- جواب دلپذیر، جواب موافق طبع:
خود کسی باجود او ماند فقیر اندر جهان
کس بدین فتوی نداند زد جواب دلپذیر.
سوزنی.
من این قصه پرسیدم از چند پیر
جوابی نداده ست کس دلپذیر.
نظامی.
- خط دلپذیر، خط خوش:
یکی نامه بنوشت خوش بر حریر
بدان خط شایسته و دلپذیر.
فردوسی.
- دلپذیر آمدن، مطبوع طبع واقع شدن:
سخن بشنوی بهترین یادگیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر.
فردوسی.
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر آمد
تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم.
حافظ.
- دلپذیر شدن، مطبوع شدن. مقبول طبع واقع شدن:
هم آنگاه شدشاه را دلپذیر
که گنجور او رفت با اردشیر.
فردوسی.
همی نام جست از دهان هجیر
مگر کآن سخنها شود دلپذیر.
فردوسی.
- دلپذیر کردن، دلپسند نمودن. مطبوع ساختن. مقبول قرار دادن:
بر این برشدن بنده را دست گیر
مر این پرگنه را توکن دلپذیر.
فردوسی.
- دل ناپذیر، نامطبوع. نادلپذیر: رسل را به معاذیر دل ناپذیر بازمی گردانید. (جهانگشای جوینی).
- سخن دلپذیر، سخن شیرین و شایسته و دلنشین و مطبوع طبع. سخن پذیرفتنی:
چو بشنید گردن فراز اردشیر
سخنهای بایستۀ دلپذیر.
فردوسی.
همه خواند بر ما یکایک دبیر
سخنهای شایستۀ دلپذیر.
فردوسی.
که دانای هندوش خواند اثیر
سخنهای چرب آرد و دلپذیر.
فردوسی.
ز فردوسی اکنون سخن یادگیر
سخنهای پاکیزه و دلپذیر.
فردوسی.
این هر دو مهتر سخنان دلپذیر گفتند تا غازی خوشدل شد و بازگشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229).
- شاه دلپذیر، شاه شایسته. شاه مقبول عامه:
یکی موبدی گفت با اردشیر
که ای شاه نیک اختر دلپذیر.
فردوسی.
- صورت دلپذیر، صورت زیبا:
بیاورد و بنهاد پیشش حریر
نبشته برو صورتی دلپذیر.
فردوسی.
به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته براو صورت دلپذیر.
فردوسی.
ولیکن بدین صورت دلپذیر
فرفته مشو صورت خوب گیر.
سعدی.
- غزل دلپذیر، غزل دلنشین:
مطرب یاران بگو آن غزل دلپذیر
ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار.
سعدی.
- نادلپذیر، نامطبوع. نامقبول. سخن درشت. ناروا. ناملایم:
بدو گفت طوس ای سپهدار پیر
چه گوئی سخنهای نادلپذیر.
فردوسی.
بدو گفت شاه ای زن آرام گیر
چه گوئی سخنهای نادلپذیر.
فردوسی.
مرا این سخن بود نادلپذیر
چو اندیشه کردم من از هر دری.
منوچهری.
- نامۀ دلپذیر، نامۀ مطبوع و مقبول:
ولیکن بدین نامۀ دلپذیر
که بنبشت با درد دل سام پیر.
فردوسی.
بزرگان که این نامۀ دلپذیر
شنیدند از گفت فرخ دبیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دلپذیر
مطبوع بودن
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
دلپذیر
((~. پَ))
مطبوع، پسندیده، مسلّم، یقین
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
فرهنگ فارسی معین
دلپذیر
مطبوع، مقبول، مطلوب
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
دلپذیر
پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت بخش، مطلوب، مقبول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلپذیر
جذّابٌ
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به عربی
دلپذیر
Delightful, Dulcet, Dulcetly, Gratifying, Refreshingly, Sensuous, Snuggly
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دلپذیر
délicieux, doux, de manière douce, gratifiant, de manière rafraîchissante, sensuel, douillet
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دلپذیر
keyifli, tatlı, tatlı bir şekilde, hoşnut edici, ferahlatıcı bir şekilde, duyusal, rahat
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دلپذیر
دلپذیر
دیکشنری اردو به فارسی
دلپذیر
আনন্দদায়ক , মিষ্টি , মধুরভাবে , সন্তোষজনক , তাজা , আকর্ষণীয় , আরামদায়ক
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به بنگالی
دلپذیر
خوشگوار , خوشبودار , میٹھے انداز میں , خوش آیند , تازگی سے , دلپذیر , آرام دہ
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به اردو
دلپذیر
ดีใจ , หวาน , อย่างหวาน , พึงพอใจ , อย่างสดชื่น , เซ็กซี่ , อบอุ่น
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به تایلندی
دلپذیر
furaha, tamu, kwa ladha, kufurahisha, kwa njia ya kutegemeza, hisia, starehe
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دلپذیر
आनंदजनक , मीठा , मधुर रूप से , सुखद , ताजगी से , इन्द्रिय , आरामदायक
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به هندی
دلپذیر
기쁜 , 달콤한 , 달콤하게 , 기분 좋은 , 상쾌하게 , 관능적인 , 아늑한
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به کره ای
دلپذیر
楽しい , 甘い , 甘美に , 満足感のある , 爽やかに , 官能的な , 心地よい
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دلپذیر
נעים , מתוק , בצורה מתוקה , מספק , באופן מרענן , חִסִּי
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به عبری
دلپذیر
menyenangkan, manis, dengan manis, memuaskan, dengan menyegarkan, sensual, nyaman
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دلپذیر
aangenaam, zoet, bevredigend, verfrissend, zintuiglijk, knus
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به هلندی
دلپذیر
delicioso, dulce, de manera dulce, gratificante, refrescantemente, sensual, acogedor
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دلپذیر
delizioso, dolce, in modo dolce, gratificante, rinfrescante, sensuale, accogliente
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دلپذیر
delicioso, doce, de maneira suave, gratificante, refrescantemente, sensuoso, aconchegante
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دلپذیر
令人愉快的 , 悦耳的 , 悦耳地 , 清新地 , 感官的 , 舒适的
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به چینی
دلپذیر
wspaniały, słodki, słodko, satysfakcjonujący, orzeźwiająco, zmysłowy, przytulny
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به لهستانی
دلپذیر
приємний , солодкий , солодко , приємний , освіжаюче , чуттєвий , зручний
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دلپذیر
erfreulich, süß, sanft, befriedigend, erfrischend, sinnlich, gemütlich
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به آلمانی
دلپذیر
восхитительный , сладкий , сладко , приятный , освежающе , чувственный , уютный
تصویری از دلپذیر
تصویر دلپذیر
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلپذیری
تصویر دلپذیری
حالت و کیفیت دلپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلپذیری
تصویر دلپذیری
Agreeability, Delightfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلپذیری
تصویر دلپذیری
приятность , восхищение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلپذیری
تصویر دلپذیری
Verträglichkeit, Köstlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دلپذیری
تصویر دلپذیری
приємність , смачність
دیکشنری فارسی به اوکراینی