جدول جو
جدول جو

معنی دلعث - جستجوی لغت در جدول جو

دلعث
(دَ عَ / دِ عَ /دِ لَ)
شتر توانای پرگوشت رام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلعاث. رجوع به دلعاث شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ عِ)
جمل دلعس، شتر رام و ذلول. (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج). دلعوس. رجوع به دلعوس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیرون کردن زبان را از دهن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ)
نوعی خارپشت بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ / دُ لُ)
جمع واژۀ دلاث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دلاث شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باقیماندۀ آب در حوض و جز آن. (منتهی الارب). بقیۀ آب. (از اقرب الموارد) ، کینه و دشمنی. (منتهی الارب). حقد و کینه ای که گشوده نمیشود و زایل نمیگردد. (از اقرب الموارد). ج، أدعاث، دعاث. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اول بیماری. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). و رجوع به دعث شود
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ مِ)
تیزرو. (منتهی الارب). سریع. (اقرب الموارد). دلامث. رجوع به دلامث شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شتر توانای پرگوشت رام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلعث. رجوع به دلعث شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
شتردفزک و فربه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ / دِ عَ)
شتر مادۀ دفزک سست فروهشته گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلعاس. رجوع به دلعاس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
ناقۀ درشت فروهشته اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ ثا)
سطبر. (منتهی الارب). ضخم. (اقرب الموارد). دلعوث. رجوع به دلعوث شود
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
سطبر. (منتهی الارب). ضخم. (اقرب الموارد). دلعثی. رجوع به دلعثی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ عَ)
رگی است در نره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج) ، فنج ماده. (منتهی الارب). قرن و عفله و فتق زن. (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج) ، رگی است سبز در ماده شتر بالای بظر در مجرای بول. (از اقرب الموارد) (از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شتاب رو و سریع از ناقه و جز آن، بر مذکر ومؤنث اطلاق شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، دلث (د / د ل ) . (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نزدیک بهم نهادن گام خودرا در رفتار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ)
راه نرم در زمین نرم یا سخت که در آن نشیب نباشد، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ثِ)
مرد بدبوی آلوده به نجاست. (منتهی الارب). بدبوی پلید. (از اقرب الموارد) ، مرد برگشته لب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مردی که بن دندان او بسیار گوشتناک باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود، مرد بسیار آزمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلثع. رجوع به دلثع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
کلانسال تن دار. (منتهی الارب). شتر سالخورده و سنگین وزن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
آهسته رو گران سنگ. (منتهی الارب). آنکه سنگین باشد و به کندی راه رود. مؤنث: لعثاء. (از اقرب الموارد) ، الغاز یمین، توریه در قسم. رجوع به توریه شود، کندن موش سوراخ خود را چنانکه پیچ و خم داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، در اصطلاح، علمی است که مقصود از آن دلالت الفاظ بمراد است بطور پوشیده در غایت، لیکن نه چنانکه ذهن سلیم از دریافتن آن ناتوان باشد بلکه آن را بپسندد و او را بدان انبساط دست دهد، و شرطآن اینست که مراد از الفاظ، ذوات موجود در خارج باشند و فرق آن با معمی ̍ همین است. (از کشف الظنون ج 1 ستون 149). و رجوع به همین کتاب و مادۀ لغز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
مرد فربه سست گوشت.
لغت نامه دهخدا
(زُ)
آهسته رو گران سنگ گردیدن. العث گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعث
تصویر دعث
کینه دشمنی، مانده آب ، خواست، آغاز بیماری
فرهنگ لغت هوشیار