دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 25 هزارگزی شمال شرقی قلعه اعلا مرکز دهستان، و 48 هزارگزی خاور راه شوسۀ هفتگل، با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، پشم و لبنیات است و ساکنان این ده از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 25 هزارگزی شمال شرقی قلعه اعلا مرکز دهستان، و 48 هزارگزی خاور راه شوسۀ هفتگل، با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، پشم و لبنیات است و ساکنان این ده از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
در اصطلاح دورۀ مغول، خزانۀ دولتی. (از سازمان اداری حکومت صفوی، چ دبیرسیاقی صص 39- 40) ، مجموعۀ تشکیلات اداری و مالی. (فرهنگ فارسی معین) اقیانوس. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 40). و رجوع به دلی خان شود
در اصطلاح دورۀ مغول، خزانۀ دولتی. (از سازمان اداری حکومت صفوی، چ دبیرسیاقی صص 39- 40) ، مجموعۀ تشکیلات اداری و مالی. (فرهنگ فارسی معین) اقیانوس. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 40). و رجوع به دلی خان شود
زدن کسی را یا سپوختن در سینۀ وی. (ازمنتهی الارب). هول دادن کسی را بر سینه. (از اقرب الموارد) ، بشتاب رفتن. (از منتهی الارب). با سرعت گذشتن. (از اقرب الموارد) ، جاری شدن آب بصورت نهر از آبراهه. (از اقرب الموارد)
زدن کسی را یا سپوختن در سینۀ وی. (ازمنتهی الارب). هول دادن کسی را بر سینه. (از اقرب الموارد) ، بشتاب رفتن. (از منتهی الارب). با سرعت گذشتن. (از اقرب الموارد) ، جاری شدن آب بصورت نهر از آبراهه. (از اقرب الموارد)
محمد بن عبدالله بن حمدان، مکنی به ابوالحسن. وی ادیب بود و از نسل ابودلف عجلی است و نسبت وی نیز به اوست. دلفی در مصر مقیم بود و به سال 460 هجری قمری در آنجادرگذشت. او راست: شرح دیوان متنبی در ده مجلد. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 103 از الوافی بالوفیات ج 3 ص 329)
محمد بن عبدالله بن حمدان، مکنی به ابوالحسن. وی ادیب بود و از نسل ابودلف عجلی است و نسبت وی نیز به اوست. دلفی در مصر مقیم بود و به سال 460 هجری قمری در آنجادرگذشت. او راست: شرح دیوان متنبی در ده مجلد. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 103 از الوافی بالوفیات ج 3 ص 329)
احمد بن علی بن عبدالله دلجی، ملقب به شهاب الدین. از فاضلان مصر در قرن نهم هجری قمری بود. در فلسفه دستی داشت و به تهمت زندقه او را مهدورالدم شمردند. وی مردم را خوار می شمرد و غالباً آنانرا استهزاء می کرد. دلجی به سال 838 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: الفلاکه و المفلوکون، الجمع بین التوسط للاذرعی و الخادم للزرکشی. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 172 از الضوءاللامع و القلائد الجوهریه) احمد بن عبدالله ، مکنی به ابوالقاسم. فاضل قرن چهارم هجری قمری رجوع به احمد (ابن عبدالله...) در همین لغت نامه شود
احمد بن علی بن عبدالله دلجی، ملقب به شهاب الدین. از فاضلان مصر در قرن نهم هجری قمری بود. در فلسفه دستی داشت و به تهمت زندقه او را مهدورالدم شمردند. وی مردم را خوار می شمرد و غالباً آنانرا استهزاء می کرد. دلجی به سال 838 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: الفلاکه و المفلوکون، الجمع بین التوسط للاذرعی و الخادم للزرکشی. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 172 از الضوءاللامع و القلائد الجوهریه) احمد بن عبدالله ، مکنی به ابوالقاسم. فاضل قرن چهارم هجری قمری رجوع به احمد (ابن عبدالله...) در همین لغت نامه شود
دهی است از دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان. واقع در 29هزارگزی شمال باختری زنجان و 3هزارگزی راه شوسۀ زنجان به تبریز با 99 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان. واقع در 29هزارگزی شمال باختری زنجان و 3هزارگزی راه شوسۀ زنجان به تبریز با 99 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
یکی از شهرهای قدیم یونان در فوکیس نزدیک دامنۀ جبال پارناس. آپولون را در این شهر معبدی عظیم بود و رب النوع مزبور در آن معبد عقاید و آرای خویش را در بارۀ هر امری از زبان پوتیا به مردم یونان می گفت. شهر دلفی در سال 279 قبل از میلاد به تصرف جمعی از سپاهیان کالیا درآمد. (از تمدن قدیم فوستل دوکولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی). رجوع به دائره المعارف فارسی شود
یکی از شهرهای قدیم یونان در فوکیس نزدیک دامنۀ جبال پارناس. آپولون را در این شهر معبدی عظیم بود و رب النوع مزبور در آن معبد عقاید و آرای خویش را در بارۀ هر امری از زبان پوتیا به مردم یونان می گفت. شهر دلفی در سال 279 قبل از میلاد به تصرف جمعی از سپاهیان کالیا درآمد. (از تمدن قدیم فوستل دوکولانژ، ترجمه نصراﷲ فلسفی). رجوع به دائره المعارف فارسی شود
اللظی، جهنم. دوزخ. (منتهی الارب). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ. نام درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی). طبقۀ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقۀ آن بدین شرح است: جحیم، جهنم، سقر، سعیر، لظی، هاویه، حطمه. (قصص الانبیاء ص 7) : از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم از آل سامان کس نیست در لظی یارم. سوزنی. ، ذولظی، موضعی است در شعر هذیل. (از معجم البلدان)
اَللظی، جهنم. دوزخ. (منتهی الارب). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ. نام درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی). طبقۀ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقۀ آن بدین شرح است: جحیم، جهنم، سقر، سعیر، لظی، هاویه، حطمه. (قصص الانبیاء ص 7) : از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم از آل سامان کس نیست در لظی یارم. سوزنی. ، ذولظی، موضعی است در شعر هذیل. (از معجم البلدان)