سلطان دلشاد، دختر سلطان اویس بن شیخ حسن جلایر، که شاه محمود او را خواسته بود ولی بدو نرسید. و در سال 775 هجری قمری به ازدواج سلطان زین العابدین پسر سلطان حسین درآمد، و برای او پسری بزایید که همان سلطان معتصم بن سلطان زین العابدین باشد. (از تاریخ عصر حافظ ص 256 و 300)
سلطان دلشاد، دختر سلطان اویس بن شیخ حسن جلایر، که شاه محمود او را خواسته بود ولی بدو نرسید. و در سال 775 هجری قمری به ازدواج سلطان زین العابدین پسر سلطان حسین درآمد، و برای او پسری بزایید که همان سلطان معتصم بن سلطان زین العابدین باشد. (از تاریخ عصر حافظ ص 256 و 300)
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، صفد، احسان، سماحت، بغیاز، عطیّه، داد و دهش، دهشت، جود، منحت، داشن، بذل، عتق، جدوا، برمغاز، فغیاز، اعطا، داشات برای مثال خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری - ۳۶۷) پاداش
بَخشِش، عَطا، کَرَم، دَهِش، بخشیدن چیزی به کسی، صَفَد، اِحسان، سَماحَت، بَغیاز، عَطیِّه، داد و دَهِش، دَهِشت، جود، مِنحَت، داشَن، بَذل، عِتق، جَدوا، بَرمَغاز، فَغیاز، اِعطا، داشات برای مِثال خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری - ۳۶۷) پاداش
عطا و بخشش پارسیان روز عید بمردم میداده اند. (آنندراج). داشن. داشند. عطاء. (تفلیسی) دهشت. دهشته. (فرهنگ اسدی نخجوانی). بخشش وچیزی که روزهای گرامی بمردم میداده اند: خواستم با نثار و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش حرکاتش همه رهه هنرست برم از جان من عزیزترست. عنصری. ز داشاد (داشاب تو شاد گردد ولی ز کین تو غمناک گردد عدو. منوچهری. صاحب فرهنگ ناصری (انجمن آرا) از فردوسی این مصراع را نقل میکند: بفرمود داشاد دادن بدو. ، دعا باشد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی) ، اجر. (آنندراج). پاداشن. (آنندراج) مزد. کیفر. جزا. اجر. تلافی. (برهان) ، عطار. بوی فروش. خوشبوی فروش و عطار. (برهان). (شاید معنی اخیر یعنی عطار از تصحیف عطاء ناشی شده باشد) ، نشاط و سرور، کوره و تنور. (ناظم الاطباء)
عطا و بخشش پارسیان روز عید بمردم میداده اند. (آنندراج). داشن. داشند. عطاء. (تفلیسی) دهشت. دهشته. (فرهنگ اسدی نخجوانی). بخشش وچیزی که روزهای گرامی بمردم میداده اند: خواستم با نثار و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش حرکاتش همه رهه هنرست برم از جان من عزیزترست. عنصری. ز داشاد (داشاب تو شاد گردد ولی ز کین تو غمناک گردد عدو. منوچهری. صاحب فرهنگ ناصری (انجمن آرا) از فردوسی این مصراع را نقل میکند: بفرمود داشاد دادن بدو. ، دعا باشد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی) ، اجر. (آنندراج). پاداشن. (آنندراج) مزد. کیفر. جزا. اجر. تلافی. (برهان) ، عطار. بوی فروش. خوشبوی فروش و عطار. (برهان). (شاید معنی اخیر یعنی عطار از تصحیف عطاء ناشی شده باشد) ، نشاط و سرور، کوره و تنور. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ارداک شهرستان مشهد واقعدر 5هزارگزی شمال مشهد، کنار راه مشهد به کلات. هوای آن معتدل و دارای 91 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ارداک شهرستان مشهد واقعدر 5هزارگزی شمال مشهد، کنار راه مشهد به کلات. هوای آن معتدل و دارای 91 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از چهار دختر دمشق خواجه پسر امیرچوپان، و از خواتین مهم سلسلۀ جلایری یا ایلکانیان بود. وی ابتدا به ازدواج سلطان ابوسعید درآمد واز او دختری بزایید که در طفولیت بمرد. و پس از مرگ ابوسعید، همسر امیر شیخ حسن بزرگ ایلخانی شد، و از او دو پسر یافت که اولی سلطان اویس ایلکانی است که از سال 757 تا 776 هجری قمری در بغداد سلطنت کرد. دلشادخاتون از حامیان معروف شعر و ادب و علوم بود و سلمان ساوجی مادح وی بشمار می آمد. (تاریخ عصر حافظ) (از سعدی تا جامی). رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال شود
یکی از چهار دختر دمشق خواجه پسر امیرچوپان، و از خواتین مهم سلسلۀ جلایری یا ایلکانیان بود. وی ابتدا به ازدواج سلطان ابوسعید درآمد واز او دختری بزایید که در طفولیت بمرد. و پس از مرگ ابوسعید، همسر امیر شیخ حسن بزرگ ایلخانی شد، و از او دو پسر یافت که اولی سلطان اویس ایلکانی است که از سال 757 تا 776 هجری قمری در بغداد سلطنت کرد. دلشادخاتون از حامیان معروف شعر و ادب و علوم بود و سلمان ساوجی مادح وی بشمار می آمد. (تاریخ عصر حافظ) (از سعدی تا جامی). رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال شود