جدول جو
جدول جو

معنی دلدول - جستجوی لغت در جدول جو

دلدول
(دُ)
خارپشت بزرگ یا عام است. (منتهی الارب). دلدل که قنفذ است. (از اقرب الموارد). رجوع به دلدل شود، نوعی از جانوران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلدل
تصویر دلدل
جوجه تیغی، خارپشت
فرهنگ فارسی عمید
در زبان اطفال شرم پسر، در زبان کودکان ایر پسربچه و برای تصغیر دودولی گویند، دول، بلبل، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کوزه گر و سفالگر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِهْ گِ رِ تَ / تِ)
دل دوزنده. آنچه موجب آزار و رنج دل گردد. دلخراش. خراشندۀ دل. (ناظم الاطباء) :
ای مژه تیر و کمان ابرو تیرت بچه کار
تیر مژگان تو دلدوزتر از تیر خدنگ.
فرخی.
- غمزۀ دلدوز، گیرا. مؤثر:
تیری از آن غمزۀ دلدوز جست
بر جگرش آمد و تا پر نشست.
؟
- مژگان دلدوز، گیرا. مؤثر:
هرکه از مژگان دلدوز تو می جوید امان
راه گردانیدن از تیر قضا دارد امید.
صائب (از آنندراج).
- ناوک دلدوز، تیر دلدوز:
گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را.
سعدی.
هان ای نهاده تیر جفا بر کمان حکم
اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین.
سعدی.
به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ فَجْ جُ)
جنبانیدن سر و اعضاء را در رفتار. (از منتهی الارب). حرکت دادن سر و اعضا هنگام راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، اضطراب کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رفتن. (از منتهی الارب). ذهاب. (اقرب الموارد). دلدله. رجوع به دلدله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلدوز
تصویر دلدوز
آنچه که موجب آزار و رنج دل گردد دلخراش: تیر نگاه دلدوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلدل
تصویر دلدل
خارپشت بزرگ و تیرانداز، قنفذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلدل
تصویر دلدل
((دُ دُ))
خارپشت بزرگ تیرانداز، نام اسبی که امیر مصر به پیغمبر (ص) هدیه داده بود
فرهنگ فارسی معین
آلت تناسلی پسر بچه
فرهنگ گویش مازندرانی
زنگوله ای که مخصوص گاوهای جوان و سرکش است
فرهنگ گویش مازندرانی