جدول جو
جدول جو

معنی دلبران - جستجوی لغت در جدول جو

دلبران
(دِ بَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد، بخش قروه، شهرستان سنندج. سکنه آن 1730 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، انگور، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلربای
تصویر دلربای
(دخترانه)
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
(دخترانه)
مایه آرامش دل، معشوقه بهرام گور، دل آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلبان
تصویر دلبان
(دخترانه)
محافظ و نگهدارنده دل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
(دخترانه)
دلربا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
کنایه از دل ربودن، دلربایی کردن، مهر و محبت کسی را به خود جلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبران
تصویر دبران
یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور، ستاره ای در چشم صورت فلکی ثور، عین الثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
مانند دلیران، از روی دلیری و شجاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویزان، آویخته، آونگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل گران
تصویر دل گران
ملول، آزرده، رنجیده، دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیجان
تصویر دلیجان
کالسکۀ بزرگ سرپوشیده با چهار چرخ، برای حمل و نقل مسافر که پیش از پیدا شدن اتوبوس با آن مسافرت می کردند و به وسیلۀ دو اسب یا بیشتر کشیده می شد
فرهنگ فارسی عمید
(دُ بُ)
دهی است از بخش داراب شهرستان فسا. با 239 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
دهی است از دهستان احمدآباد، بخش فریمان، شهرستان مشهد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
یکی از منازل قمر و آن پنج ستاره است در ثور. (منتهی الارب). صورتی از صور فلکی مرکب از پنج ستاره در ثور. منزلیست از منزلهای ماه. (مهذب الاسماء). الدبران، منزل چهارم است از منازل قمر بعد ازثریا و پیش از هقعه. از منازل بیست و هشتگانه ماه و از رباطات است. منزل چهارم از منازل قمر و او ستاره ای است بزرگ و روشن و سرخ گون بر آن چشم گاو که سوی مشرق نهاده است. (التفهیم بیرونی). منزل چهارم است از منازل قمر و آن از آخر ثریاست تا بیست ویک درجه و بیست وپنج دقیقه و چهل ودو ثانیه از ثور و نزد احکامیان منزلی است نحس. منزل چهارم ماه. چهارمین از منازل قمر و آن یک ستاره است و آن بر جای چشم صورت ثورست و از این رو آنرا عین الثور گویند. نام ستاره ای از قدر اول که بمنزلۀ چشم ثور تخییل شده و آنرا عین الثور و حادی النجم و تالی النجم و سائق الثریا نیز نامند. فنیق. تابعالنجم. تالی النجم. مخدج. لسان البحر. الطیر. عین الثور را نیز دبران گویند که یک ستاره است. طیر. دیدۀ گاو. عقدالثریا. تویبع. تبع. (منتهی الارب). ستاره ای از قدر اول که برنگ اندکی بسرخی زند و در صورتی از صور فلکی هم بدین نام واقعست و آن یکی از چهار کوکب ملکی مصریان قدیم است و عرب جاهلیت بنام دبران خورشید را می پرستیدند ستاره ای در صورت ثور و آنرا عین الثور نیز نامند. کوکبی است از قدر اول از کواکب برج ثور و او یکی از منازل قمر است. (از جهان دانش). مجدح. (صبح الاعشی ج 2 ص 177). ابوالعجل. (المرصع). نظم. (منتهی الارب). عین الثور. (صبح الاعشی ج 2 ص 157). و آن یک کوکب است نیک روشن و سرخ. آن بجای چشم ثور واقع شده است. چون کسی بوقت طلوع آن او را بیند کور شود. (از غیاث اللغات). ستاره ای است روشن سرخ رنگ بر چشم ثورو با کواکب روی ثور بر شکل دالی است و روی او بطرف آن دال است و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل چهارم است از منازل قمر و رقیب آن قلب است. (جهان دانش ص 117). کوگرد. (زمخشری از حاشیۀ یشتهای پورداود ص 327 ج 1). بزعم بارتولومه ستارۀ تویس (ستوئس) اوستا با دبران قابل انطباق است. (یشتها ج 1 ص 327 و ج 2 ص 355). و نیز رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 157 شود:
قصد دبران نیست سوی نیستی او
یاریگر او دان بحقیقت دبران را.
ناصرخسرو.
گرثورچو عقرب نشدی ناقص و یک چشم
بر قبضۀ شمشیر نشاندی دبران را.
انوری.
طالع او بطلوع دبران ادبار و عواء عواء خذلان منحوس شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 302). مجدح، دبران، یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است هشت فرسنگی میانه جنوب و مغرب شهر داراب. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویخته آونگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
خایه گوسفند که آنرا کباب کنند و خورند بیضه گوسفند، نوعی قارچ که در امکنه مرطوب روید و آنرا در روغن تفت دهن و خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخراش
تصویر دلخراش
هولناک، موحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
دلربا، رباینده دل، دلبر، دلبند، معشوق، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی کالسکه بزرگ که مسافربری کند، قسمی از گاری که با اسب برده می شد و ضمناً در نواحی اصفهان نیز می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گران
تصویر دل گران
دلتنگ، ملول، ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آرامش بخشنده دل آنکه موجب آرامش خاطر باشد 0، معشوقه زیبا دلبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبیات
تصویر دلبیات
از پارسی دلبیان چناریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلهقان
تصویر دلهقان
پارسی تازی گشته دلهگان کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیخان
تصویر دلیخان
ترکی دریاگیر جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
مانند دلیران همچون شجاعان: (دلیرانه میجنگند)
فرهنگ لغت هوشیار
دیده گاو خوان چهارم از ماهخوان ها (منازل قمر) زبانزد اختر شناسی پییگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبران
تصویر دبران
((دَ بَ))
ستاره سرخ رنگی از قدر اول واقع در چشم صورت فلکی «گاو» یا «ثور»، دیده گاو، عین الثور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلیجان
تصویر دلیجان
((دِ))
کالسکه بزرگ برای حمل و نقل مسافر در قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
((دِ لَ))
آویخته، دلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلارام
تصویر دلارام
آنسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلخراش
تصویر دلخراش
تاثرآور
فرهنگ واژه فارسی سره