معنی دلاهکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
دلاهکاردن
خم کردن دولا کردن
ادامه...
خم کردن دولا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلا کاردن
خم کردن، دولا کردن
ادامه...
خم کردن، دولا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پل هکاردن
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
ادامه...
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دمل هکاردن
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
ادامه...
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل هکاردن
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
ادامه...
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ول هکاردن
ول هکاردن
ادامه...
ول هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جاهکاردن
برای کسی جا در نظر گرفتن، در دل کسی جا گرفتن
ادامه...
برای کسی جا در نظر گرفتن، در دل کسی جا گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاکاردن
تاکردن، آماده ساختن بستر، پهن کردن رختخواب
ادامه...
تاکردن، آماده ساختن بستر، پهن کردن رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی