قاری ها، کسانی که قرآن را خوب و زیبا می خواند، جمع واژۀ قاری قرّاء سبعه: قرآن خوانان هفت گانه، هفت تن از استادان قرائت قرآن در صدر اسلام که در تجوید و قرائت قرآن از لحاظ اعراب، وصل و ادغام به روش و روایت آنان استناد شده و عبارت بوده اند از مثلاً ابوعماره حمزه بن حبیب، عاصم کوفی، ابوالحسن علی بن حمزۀ کسائی، نافع بن عبد الرحمن، عبدالله بن کثیر، ابوعمروبن علا، عبدالله بن عامر
قاری ها، کسانی که قرآن را خوب و زیبا می خواند، جمعِ واژۀ قاری قُرّاء سبعه: قرآن خوانان هفت گانه، هفت تن از استادان قرائت قرآن در صدر اسلام که در تجوید و قرائت قرآن از لحاظ اِعراب، وصل و ادغام به روش و روایت آنان استناد شده و عبارت بوده اند از مثلاً ابوعماره حمزه بن حبیب، عاصم کوفی، ابوالحسن علی بن حمزۀ کسائی، نافع بن عبد الرحمن، عبدالله بن کثیر، ابوعَمروبن علا، عبدالله بن عامر
شهری است به یمن و در آنجای است کان عقیق، مقرئی منسوب به وی و منه المقرئیون من المحدثین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام شهری در یمن که کان عقیق در آنجا می باشد. (ناظم الاطباء)
شهری است به یمن و در آنجای است کان عقیق، مقرئی منسوب به وی و منه المقرئیون من المحدثین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام شهری در یمن که کان عقیق در آنجا می باشد. (ناظم الاطباء)
نام مادیانی که خودش و صاحبش هر دو کشته شدند. - امثال: اشأم من الشقراء. (ناظم الاطباء). اسب شیطان بن لاطم که خود و صاحبش کشته شدند، گویند: اشأم من الشقراء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ، اسب خالد بن جعفر کلابی که در تندروی بدان مثل زنند. (از اقرب الموارد)
نام مادیانی که خودش و صاحبش هر دو کشته شدند. - امثال: اشأم من الشقراء. (ناظم الاطباء). اسب شیطان بن لاطم که خود و صاحبش کشته شدند، گویند: اشأم من الشقراء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ، اسب خالد بن جعفر کلابی که در تندروی بدان مثل زنند. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ فقیر. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). کسانی که حرفه ای ندارند یا صاحبان حرفه که حرفۀ آنها زندگیشان را کفایت نکند. (از اقرب الموارد) : لیطلق علی الفقراء و المساکین. (تاریخ بیهقی). کهف الفقراء ملاذ الغرباء. (گلستان)
جَمعِ واژۀ فقیر. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). کسانی که حرفه ای ندارند یا صاحبان حرفه که حرفۀ آنها زندگیشان را کفایت نکند. (از اقرب الموارد) : لیطلق علی الفقراء و المساکین. (تاریخ بیهقی). کهف الفقراء ملاذ الغرباء. (گلستان)