جدول جو
جدول جو

معنی دقاب - جستجوی لغت در جدول جو

دقاب
(دَ)
دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقاب
تصویر عقاب
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب زننده،، کاوش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواب
تصویر دواب
دابه ها، حیواناتی که روی زمین راه بروند که بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود، جمع واژۀ دابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
سوراخ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقاب
تصویر رقاب
رقبه ها، گردنها، کنایه از ملک و زمینی که به کسی داده می شود که تا عمر دارد از آن بهره و فایده ببرد، جمع واژۀ رقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن،
در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
فرهنگ فارسی عمید
(ثِ)
آتش افروزینه. ج، ثقب
لغت نامه دهخدا
تصویری از دواب
تصویر دواب
چهار پایان، حیوانات بارکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراب
تصویر دراب
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاب
تصویر دعاب
مزاح کننده، شوخی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
فرهنگ لغت هوشیار
شکنجه کردن، مواخذه کردن کسی را بر گناه، جزای بدی، پاداش بدی، عذابی است که بدنبال ازتکاب گناه در آخرت دامنگیر انسان میشود
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحاب
تصویر دحاب
گای گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رقبه، بنگردن ها زر خریدان جمع رقبه گردنها، بن گردنها، پس گردنها. یا مالک رقاب صاحب اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقاب
تصویر صقاب
رو به رو شدن به هم نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاب
تصویر شقاب
جمع شقب یا شقب، مغاک ها دره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
پرده که به رخ آویزند یا بر چیز نفیس اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاب
تصویر حقاب
پیرایه بند، سپیدی بن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
آتش افروزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباب
تصویر دباب
تانگ، اتومبیل جنگی، مجازاً غلام باره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
((دَ قّ))
آردفروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
((دُ))
باریکی، باریک، دقیق، خرده ریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعاب
تصویر دعاب
شوخی کننده، لاغ گوی، شوخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقاب
تصویر رقاب
((رِ))
جمع رقبه، گردن ها، پس گردن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
((عِ))
کیفر دادن، شکنجه دادن، شکنجه، عذاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
((عُ))
پرنده ای است شکاری با جثه ای بزرگ دارای منقاری خمیده، چشم هایی تیزبین و چنگال هایی نیر ومند، صورت فلکی بزرگی در آسمان استوا و در کهکشان راه شیری به شکل لوزی نسبتاً بزرگی که روشن ترین ستاره آن نسر طایر نام دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
((نِ))
روی بند، پارچه ای که با آن چهره را بپوشانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواب
تصویر دواب
((دَ بْ یا بّ))
جمع دابه، چهارپایان، حیوانات بارکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقاب
تصویر عقاب
شهباز، آگفت
فرهنگ واژه فارسی سره