جدول جو
جدول جو

معنی دفیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

دفیٔ
(دَ فِءْ)
جامۀ گرم پوشیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دفی ٔ (د) . و رجوع به دفی ٔ (د) شود
لغت نامه دهخدا
دفیٔ
(دَ)
مستدفی و جامۀ گرم پوشیده. (از اقرب الموارد). دفی ٔ (د ف ء) . و رجوع به دفی ٔ (د ف ء) شود، یوم دفی ٔ، روز گرم، و نیز جامه و خانه را گویند، یعنی جامه و خانه گرم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفین
تصویر دفین
پنهان شده در زیر خاک، مدفون، زیر خاک رفته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فِءْ)
آنکه جامۀ گرم به کسی می بخشد و او را می پوشاند. (ناظم الاطباء) : ادفأه، البسه الدفاء. (اقرب الموارد). البسه ما یدفئه. (متن اللغه). نعت فاعلی است از ادفاء. رجوع به ادفاء شود
لغت نامه دهخدا
(فِءْ)
نعت فاعلی از دف ء. رجوع به دف ء شود. (نشوءاللغه العربیه ص 14)
لغت نامه دهخدا
(دَفْ فَ)
تثنیۀ دف، که نظام قاری آنرا توسعاً در معنی دفه، که آلت جولاهان است، بکار برده:
ز چرخ قز آوازۀ سوره خاست
ز دفین فغان بهر ماسوره خاست.
و رجوع به دفه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قریب زمین پریدن طائر یا بر زمین نشسته جنبانیدن هر دو بال را. (از منتهی الارب). حرکت دادن پرنده دو بال خود را، چون کبوتر. و در حدیث است که ’یؤکل ما دف لا ما صف’، یعنی پرنده ای که در پرواز بالهای خود را حرکت دهد، چون کبوتر، نه آنکه بال خود را بهم نزند، چون کرکس و نسر. (از اقرب الموارد). پریدن مرغ بر روی زمین. (تاج المصادر بیهقی). جنبش بال طیر گاه پریدن.مقابل صفیف. بهم زدن بال در طائر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : الثانی (من محرمات الطیر) ما کان صفیفه أکثر من دفیفه. (شرایع محقق حلی). و رجوع به دف ّ شود، نرم رفتن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن با نرمی و سبکی. (از اقرب الموارد)، نرم ازرفتار شتر. (منتهی الارب). حرکت کردن شتران با نرمی. (از اقرب الموارد). دف ّ. و رجوع به دف شود، رفتار نرم. (منتهی الارب)، امکان پذیر و مهیا شدن امر برای کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَیْ یِءْ)
رجل دیی ٔ، مرد بیمار. امراءه دیئه، زن بیمار. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرد فرومایۀ پلید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرومایه. پست. دون. خسیس. در تداول فارسی زبانان به حذف همزۀ آخر آید. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنی شود، بی باک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حقیر و خوار. ج، ادناء، دناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آقا و صاحب و مالک. (ناظم الاطباء) : لایؤمر مفاء علی مفی ٔ، یعنی مولی را بر عرب امیر نکنند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاءشود، کسی که خراج می گیرد. (ناظم الاطباء) ، آنکه سایه می دهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خسته را کشتن. (از منتهی الارب). دفو. و رجوع به دفو شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِءْ)
نعت فاعلی از استدفاء. لباس گرم پوشیده. (ناظم الاطباء). آنکه دفاء و جامۀ گرم پوشد. (اقرب الموارد) ، گرم کننده خود را بوسیلۀ جامه یا آتش و غیره. (اقرب الموارد). و رجوع به استدفاء شود، در عبارت ذیل از جهانگشای جوینی (چ طهران ص 4) می نماید که معنی کلمه توسعی دارد. مثلاً گرمی خواهنده در آغوش کسی و نظایرآن: هر مزوری وزیری و هر مدبری دبیری و هر مستدفئی مستوفیی. (جهانگشای جوینی چ تهران ص 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفین
تصویر دفین
نهبیده پنهانشده زیرخاک کرده مدفون، پنهان کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفین
تصویر دفین
((دَ))
پنهان شده در زیر خاک، مدفون
فرهنگ فارسی معین