عمل به رده رفتن و گذشتن گروهی از برابر کسی یا جمعی. عمل گذشتن سربازان، ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه، هیئت دولت، اولیای امور، فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه. (لغات فرهنگستان). - دفیله رفتن، گذشتن و به راه روانه شدن گروهی چون سربازان و ورزشکاران از برابر کسی یا جمعی. گذشتن سربازان و ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه و هیئت دولت و اولیای امور و فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه رفتن. (لغات فرهنگستان)
عمل به رده رفتن و گذشتن گروهی از برابر کسی یا جمعی. عمل گذشتن سربازان، ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه، هیئت دولت، اولیای امور، فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه. (لغات فرهنگستان). - دفیله رفتن، گذشتن و به راه روانه شدن گروهی چون سربازان و ورزشکاران از برابر کسی یا جمعی. گذشتن سربازان و ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه و هیئت دولت و اولیای امور و فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه رفتن. (لغات فرهنگستان)
قریب زمین پریدن طائر یا بر زمین نشسته جنبانیدن هر دو بال را. (از منتهی الارب). حرکت دادن پرنده دو بال خود را، چون کبوتر. و در حدیث است که ’یؤکل ما دف لا ما صف’، یعنی پرنده ای که در پرواز بالهای خود را حرکت دهد، چون کبوتر، نه آنکه بال خود را بهم نزند، چون کرکس و نسر. (از اقرب الموارد). پریدن مرغ بر روی زمین. (تاج المصادر بیهقی). جنبش بال طیر گاه پریدن.مقابل صفیف. بهم زدن بال در طائر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : الثانی (من محرمات الطیر) ما کان صفیفه أکثر من دفیفه. (شرایع محقق حلی). و رجوع به دف ّ شود، نرم رفتن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن با نرمی و سبکی. (از اقرب الموارد)، نرم ازرفتار شتر. (منتهی الارب). حرکت کردن شتران با نرمی. (از اقرب الموارد). دف ّ. و رجوع به دف شود، رفتار نرم. (منتهی الارب)، امکان پذیر و مهیا شدن امر برای کسی. (از اقرب الموارد)
قریب زمین پریدن طائر یا بر زمین نشسته جنبانیدن هر دو بال را. (از منتهی الارب). حرکت دادن پرنده دو بال خود را، چون کبوتر. و در حدیث است که ’یؤکل ما دف لا ما صف’، یعنی پرنده ای که در پرواز بالهای خود را حرکت دهد، چون کبوتر، نه آنکه بال خود را بهم نزند، چون کرکس و نسر. (از اقرب الموارد). پریدن مرغ بر روی زمین. (تاج المصادر بیهقی). جنبش بال ِ طیر گاه ِ پریدن.مقابل صفیف. بهم زدن بال در طائر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : الثانی (من محرمات الطیر) ما کان صفیفه أکثر من دفیفه. (شرایع محقق حلی). و رجوع به دَف ّ شود، نرم رفتن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن با نرمی و سبکی. (از اقرب الموارد)، نرم ازرفتار شتر. (منتهی الارب). حرکت کردن شتران با نرمی. (از اقرب الموارد). دَف ّ. و رجوع به دف شود، رفتار نرم. (منتهی الارب)، امکان پذیر و مهیا شدن امر برای کسی. (از اقرب الموارد)
مستدفی و جامۀ گرم پوشیده. (از اقرب الموارد). دفی ٔ (د ف ء) . و رجوع به دفی ٔ (د ف ء) شود، یوم دفی ٔ، روز گرم، و نیز جامه و خانه را گویند، یعنی جامه و خانه گرم. (از منتهی الارب)
مستدفی و جامۀ گرم پوشیده. (از اقرب الموارد). دفی ٔ (دَ ف ِءْ) . و رجوع به دفی ٔ (دَ ف ِءْ) شود، یوم دفی ٔ، روز گرم، و نیز جامه و خانه را گویند، یعنی جامه و خانه گرم. (از منتهی الارب)
دفینه. مالی که در زمین دفن کرده باشند. (غیاث). ثقل. گنج. خزانه. (یادداشت مرحوم دهخدا). گنجینه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دفینه شود: مغفل... گفت بیا تا از آن دفینه چیزی برگیریم. (کلیله و دمنه). ای صورتت ز گوهر معنی خزینه ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه ای. سعدی. ، (اصطلاح حقوق مدنی) مالی است که در زمین یا بنائی دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پیدا شود. مادۀ 173 قانون مدنی دفینه (و به اصطلاح فقهی، کنز) با ’لقطه’ موارد مشترکی پیدا می کند. (از فرهنگ حقوقی) ، گور. قبر. مرقد. مدفن: اندر ذکر مقابر و نواویس و دفینۀ پیغامبران. (مجمل التواریخ والقصص). پس ذکر مقصود کنیم از دفینۀ دانیال. (مجمل التواریخ والقصص). ایوب را دفینه به شام اندر روایت کنند. (مجمل التواریخ والقصص). شموئیل و داود را دفینه به بیت المقدس است. (مجمل التواریخ والقصص)
دفینه. مالی که در زمین دفن کرده باشند. (غیاث). ثقل. گنج. خزانه. (یادداشت مرحوم دهخدا). گنجینه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دفینه شود: مغفل... گفت بیا تا از آن دفینه چیزی برگیریم. (کلیله و دمنه). ای صورتت ز گوهر معنی خزینه ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه ای. سعدی. ، (اصطلاح حقوق مدنی) مالی است که در زمین یا بنائی دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پیدا شود. مادۀ 173 قانون مدنی دفینه (و به اصطلاح فقهی، کنز) با ’لقطه’ موارد مشترکی پیدا می کند. (از فرهنگ حقوقی) ، گور. قبر. مرقد. مدفن: اندر ذکر مقابر و نواویس و دفینۀ پیغامبران. (مجمل التواریخ والقصص). پس ذکر مقصود کنیم از دفینۀ دانیال. (مجمل التواریخ والقصص). ایوب را دفینه به شام اندر روایت کنند. (مجمل التواریخ والقصص). شموئیل و داود را دفینه به بیت المقدس است. (مجمل التواریخ والقصص)