همتا و مانند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همتا گشتن و مانند شدن. (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. (از اقرب الموارد). مانند همدیگر شدن دو قوم. (غیاث) (آنندراج) ، نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). در نکاح، آن است که زوج از جهت حسب و دین و نسب و خانه وجز آنها با زوجه برابر باشد. (ازتاج العروس). در اصطلاح فقه، هم کفو بودن زن و شوی است و آن تساوی در شش امر است: 1- نسب 2- اسلام 3- حرفه 4- حریت 5- دیانت 6- توانایی مرد برای نفقه داد بزن. (از فرهنگ علوم سجادی). و رجوع به کفأت شود
همتا و مانند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همتا گشتن و مانند شدن. (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. (از اقرب الموارد). مانند همدیگر شدن دو قوم. (غیاث) (آنندراج) ، نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). در نکاح، آن است که زوج از جهت حسب و دین و نسب و خانه وجز آنها با زوجه برابر باشد. (ازتاج العروس). در اصطلاح فقه، هم کفو بودن زن و شوی است و آن تساوی در شش امر است: 1- نسب 2- اسلام 3- حرفه 4- حریت 5- دیانت 6- توانایی مرد برای نفقه داد بزن. (از فرهنگ علوم سجادی). و رجوع به کفأت شود
جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
بار خرمابن در سال آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال. (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قاموس) ، منافع کشت زمین در سال آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منافع زمین کشت در یک سال. (از ناظم الاطباء). کشت سالانۀ زمین. (از شرح قاموس) ، منافع نتاج شتران در همان سال یا نتاج سپس گذشتن یک سال یا زیاده از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نتاج شتران دریک سال. (از ناظم الاطباء). در شتر زائیدن یا زائیدۀ آن سال است بعد از گردیدن آن سال یا بیشتر. (شرح قاموس). یقال: منحه کفاءه غنمه، یعنی داد او را شیر وبچه و پشم یک سال گوسفندان خود را تا از آنها منتفعشود و پس از گذشتن یکسال و بردن این منافع گوسفندان را بازگرداند. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) (ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد شود
بار خرمابن در سال آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال. (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قاموس) ، منافع کشت زمین در سال آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منافع زمین کشت در یک سال. (از ناظم الاطباء). کشت سالانۀ زمین. (از شرح قاموس) ، منافع نتاج شتران در همان سال یا نتاج سپس گذشتن یک سال یا زیاده از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نتاج شتران دریک سال. (از ناظم الاطباء). در شتر زائیدن یا زائیدۀ آن سال است بعد از گردیدن آن سال یا بیشتر. (شرح قاموس). یقال: منحه کفاءه غنمه، یعنی داد او را شیر وبچه و پشم یک سال گوسفندان خود را تا از آنها منتفعشود و پس از گذشتن یکسال و بردن این منافع گوسفندان را بازگرداند. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) (ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد شود
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود