جدول جو
جدول جو

معنی دفاءه - جستجوی لغت در جدول جو

دفاءه
(دَ فَ ءَ)
شدت گرما. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دفاءه
(تَ)
به معنی مصدر دفاء است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به دفاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
همتا و مانند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همتا گشتن و مانند شدن. (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی باشد. (از اقرب الموارد). مانند همدیگر شدن دو قوم. (غیاث) (آنندراج) ، نظیرو مانند بودن زوج برای زوجه. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). در نکاح، آن است که زوج از جهت حسب و دین و نسب و خانه وجز آنها با زوجه برابر باشد. (ازتاج العروس). در اصطلاح فقه، هم کفو بودن زن و شوی است و آن تساوی در شش امر است: 1- نسب 2- اسلام 3- حرفه 4- حریت 5- دیانت 6- توانایی مرد برای نفقه داد بزن. (از فرهنگ علوم سجادی). و رجوع به کفأت شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
نام کوهی فاصل میان نخلۀ شامیه و نخلۀ یمانیه از نواحی مکه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نُ ءَ)
پاره ای گیاه. (مهذب الاسماء). واحد نفاء. رجوع به نفاء شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مصدر درء است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به درء شود
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
گریز. (منتهی الارب). فرار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُبْ با ءَ)
یکی کدو. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). رجوع به دبّاء شود. ج، دباء. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ ءَ)
بار خرمابن در سال آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال. (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قاموس) ، منافع کشت زمین در سال آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منافع زمین کشت در یک سال. (از ناظم الاطباء). کشت سالانۀ زمین. (از شرح قاموس) ، منافع نتاج شتران در همان سال یا نتاج سپس گذشتن یک سال یا زیاده از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نتاج شتران دریک سال. (از ناظم الاطباء). در شتر زائیدن یا زائیدۀ آن سال است بعد از گردیدن آن سال یا بیشتر. (شرح قاموس). یقال: منحه کفاءه غنمه، یعنی داد او را شیر وبچه و پشم یک سال گوسفندان خود را تا از آنها منتفعشود و پس از گذشتن یکسال و بردن این منافع گوسفندان را بازگرداند. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) (ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءَ)
پاداش. کفاء. (از منتهی الارب) (آنندراج). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ ءَ)
سفیدی در حدقه. (اقرب الموارد) (تاج العروس). لک بر چشم. بیاض العین
لغت نامه دهخدا
(دَفْ فا فَ)
قوم که دچار خشکسالی شوند آنگاه باران بر آنها ببارد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع کردن. (ازاقرب الموارد) ، هلاک کردن. (مؤید الفضلاء) ، رفتن. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ثُفْ فا ءَ)
یکی ثفّاء
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ ءَ)
ابل مدفئه، شتر بسیارپشم. (صراح). اشتری که پشم بسیار دارد و پیه. (از مهذب الاسماء) (از متن اللغه). مدفّاءه. مدفئه. مدفّئه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ ءَ)
ارض مدفاءه، زمین گرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَفْ فَ ءَ)
مدفاءه. رجوع به مدفاءه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود
لغت نامه دهخدا