بندۀ گریخته. (منتهی الارب). برده ای که ازترس مولایش و یا از رنج کار گریخته باشد ولی از شهر خارج نگشته، گویی که خود را در خانه های شهر دفن کرده است. (از اقرب الموارد) ، شتر رمیده، یا آنکه بی حاجت همچو گریختگان هر سو رود از مردم و شتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقه که عادتش چنان باشد که در آبخور میان و وسط شتران بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، حسب دفون، اصل و نسب که مشهور نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، رجل دفون، شخص خامل و گمنام. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
بندۀ گریخته. (منتهی الارب). برده ای که ازترس مولایش و یا از رنج کار گریخته باشد ولی از شهر خارج نگشته، گویی که خود را در خانه های شهر دفن کرده است. (از اقرب الموارد) ، شتر رمیده، یا آنکه بی حاجت همچو گریختگان هر سو رود از مردم و شتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقه که عادتش چنان باشد که در آبخور میان و وسط شتران بود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، حَسَب دفون، اصل و نسب که مشهور نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، رجل دفون، شخص خامل و گمنام. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
مؤنث دفآن، یعنی زن جامۀ گرم پوشیده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن خیمه نشین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مؤنث أدفاء است یعنی زنی که کاهلش بر سینه اش مشرف و خمیده باشد. (از اقرب الموارد). زن کوژپشت. (ناظم الاطباء)
مؤنث دفآن، یعنی زن جامۀ گرم پوشیده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن خیمه نشین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مؤنث أدفاء است یعنی زنی که کاهلش بر سینه اش مشرف و خمیده باشد. (از اقرب الموارد). زن کوژپشت. (ناظم الاطباء)
رکیه دفان، چاه انباشته. (منتهی الارب). چاهی که قسمتی از آن مدفون شده باشد. (از اقرب الموارد). ج، دفن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). - ماء دفان، آب انباشته و مدفون. (از ذیل اقرب الموارد)
رکیه دفان، چاه انباشته. (منتهی الارب). چاهی که قسمتی از آن مدفون شده باشد. (از اقرب الموارد). ج، دُفُن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). - ماء دفان، آب انباشته و مدفون. (از ذیل اقرب الموارد)