جدول جو
جدول جو

معنی دغه - جستجوی لغت در جدول جو

دغه
(دُ غَ / غِ)
لقب زنی گول و احمق از قبیلۀ عجل که مثل است در حماقت: أحمق من دغه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دغینه شود
لغت نامه دهخدا
دغه
(دِ غَ)
زنی یا مردی کوتاه و فربه. آدمی سخت فربه و دموی. سخت فربه متمایل به کوتاهی و سرخی. سخت فربه با گوشتی پیچیده و سخت و خونی بسیار. بسیار فربه با گوشتی سخت. باقدی کوتاه و سخت فربه با گوشتی سخت. بسیار سرخ و فربه با گوشتی سخت. حذلم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دغه
بر نام زنی از تیره ی} عجل {که از بسیار گولی نام او بر سر زبان هاست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دره
تصویر دره
(دخترانه)
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دکه
تصویر دکه
سکو، تختگاه، دکان کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دغل
تصویر دغل
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ غَ)
ردغه. آب و گل تنک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل تنک. ج، ردغ، رداغ. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، گلزار سخت. ج، ردغ، ردغ. جج، رداغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زردابۀ دوزخیان. (آنندراج).
- ردغهالخبال، زردابۀ دوزخیان است. حدیث: من قال فی مؤمن ما لیس فیه وقفه اﷲ فی ردغهالخبال، حتی یخرج مما قال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، ردغ، ردغات. (المنجد). عصارۀ اهل آتش. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ غَ)
ردغه. رجوع به ردغه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ غَ)
جای نرم که میان گوشۀابرو و گوش است. (غیاث اللغات). رجوع به صدغ شود
لغت نامه دهخدا
صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سرزند، خوشحالی، شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیه
تصویر دیه
خونبهای کشته دادن، خونبها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهه
تصویر دهه
هر قسمت ده تائی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوغه
تصویر دوغه
صافی که بدان روغن را صاف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثه
تصویر دثه
چایمان سبک سرما خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغه
تصویر جغه
تاج، افسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داه
تصویر داه
کنیز، جاریه، پرستار، خادمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجه
تصویر دجه
ستبرای تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغره
تصویر دغره
ربودن ربودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبه
تصویر دبه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
فرهنگ لغت هوشیار
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغش
تصویر دغش
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغل
تصویر دغل
حیله و نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغم
تصویر دغم
اسپ دیزه اسپ سیاه سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقه
تصویر دقه
باریکی، دقت
فرهنگ لغت هوشیار
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغا
تصویر دغا
ناراست، دغل، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغت
تصویر دغت
خبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمه
تصویر دمه
آلت دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله
تصویر دله
چشم چران، هرزه و ولگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دره
تصویر دره
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدغه
تصویر صدغه
گیجگاه جای نرم میان دو ابرو و گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردغه
تصویر ردغه
زردابه دوزخیان گل و لای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفه
تصویر دفه
دفته دفتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیه
تصویر دیه
خون بها
فرهنگ واژه فارسی سره