جدول جو
جدول جو

معنی دغفاء - جستجوی لغت در جدول جو

دغفاء
(دَ)
کلمه ای است که چون بر کسی فسوس کنند و تحمیق وی نمایندگویند: یا أبا دغفاء ولدها فقاراً که ضمیر ولدها به زن برمیگردد و فقاراً یعنی چیزی که آنرا نه سر باشد نه دنب، و منظور از جمله این است که او را تکلیف کن بر آنچه توانایی ندارد و ممکن نباشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- ابودغفاء، احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِتْ تِ)
غفا از گندم دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن گندم از غفا:اغفی فلان الطعام، نقاه من الغفی. (از اقرب الموارد). به این معنی یایی است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مؤنث أدغم. ماده اسب دیزه. (از منتهی الارب) ، شاه دغماء، گوسپندکه هر دو گوش وی و زیر کام وی سیاه باشد. (منتهی الارب). ج، دغم. (ناظم الاطباء). و رجوع به ادغم شود
لغت نامه دهخدا
(تَغْ)
روارو درآمدن در حرب جای. (منتهی الارب). دغر. دغری ̍. و رجوع به دغری ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(لُ غَ)
جمع واژۀ لغیف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
آب آورد. (منتهی الارب). غثاء. (تاج العروس) (قطر المحیط) ، کاه گندم. (منتهی الارب). حطام البر. (اقرب الموارد) ، آفتی است خرمابن راکه مانند غبار بر غوره نشیند پس خرمایش رسیده نشود بگذارند. (منتهی الارب). آفه للنخل کالغبار یقع علی البسر فمایدرک. (اقرب الموارد) ، آنچه نفی کنند از شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
یا ابودعفاء. احمق. و ابن برّی از ابن حمزه و او از ابوریاش آرد که ابودغفاء به معنی محمق است چنانکه ابولیلی. و این شعر ابن احمر را شاهد آورده است:
یدنّس عرضه لینال عرضی
ابادعفاء ولّدها فقارا
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغماء
تصویر دغماء
مادیان دیزه، تو دماغی: زن
فرهنگ لغت هوشیار