فشردن کسی را تاآنکه بمیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن. (منتهی الارب). دفع. (اقرب الموارد) ، سپوختن در حلق و برداشتن زن کام کودک را به انگشت. (از منتهی الارب). سپوختن و ملاژه برداشتن. (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). فشار دادن زن حلق کودک را با انگشت، و آن بسبب این است که گاهی کودک را عذره که دردی است در حلق بر اثر خون دست میدهد و زن انگشت خود را در داخل حلق او می کند و آن موضع را فشار میدهد، و در حدیث است: لاتعذبن أولادکن بالدغر. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن. (از منتهی الارب). مخلوط کردن. (از اقرب الموارد) ، ناگوارد شدن غذای کودک. (از منتهی الارب). بد دادن زن به کودک غذا را. (از اقرب الموارد) ، سیر نادادن شیر کودک را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، داخل شدن به خانه. (از اقرب الموارد) ، روارو درآمدن درحرب جای. (منتهی الارب). دغری. و رجوع به دغری شود بسودن سنگ به لب یا به دست. (از منتهی الارب). بوسیدن یا دست کشیدن. (از اقرب الموارد) ، بدخویی. (منتهی الارب). بد شدن خلق و خوی. (از اقرب الموارد) ، روارو درآمدن در حرب جای. (از منتهی الارب). حمله کردن بدون تثبت و دقت. (از اقرب الموارد)
فشردن کسی را تاآنکه بمیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن. (منتهی الارب). دفع. (اقرب الموارد) ، سپوختن در حلق و برداشتن زن کام کودک را به انگشت. (از منتهی الارب). سپوختن و ملاژه برداشتن. (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). فشار دادن زن حلق کودک را با انگشت، و آن بسبب این است که گاهی کودک را عذره که دردی است در حلق بر اثر خون دست میدهد و زن انگشت خود را در داخل حلق او می کند و آن موضع را فشار میدهد، و در حدیث است: لاتعذبن أولادکن بالدغر. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن. (از منتهی الارب). مخلوط کردن. (از اقرب الموارد) ، ناگوارد شدن غذای کودک. (از منتهی الارب). بد دادن زن به کودک غذا را. (از اقرب الموارد) ، سیر نادادن شیر کودک را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، داخل شدن به خانه. (از اقرب الموارد) ، روارو درآمدن درحرب جای. (منتهی الارب). دغری. و رجوع به دغری شود بسودن سنگ به لب یا به دست. (از منتهی الارب). بوسیدن یا دست کشیدن. (از اقرب الموارد) ، بدخویی. (منتهی الارب). بد شدن خلق و خوی. (از اقرب الموارد) ، روارو درآمدن در حرب جای. (از منتهی الارب). حمله کردن بدون تثبت و دقت. (از اقرب الموارد)
ایالتی در مشرق بنوبز در ولایت متحدۀ ایلی نوا، مساحت آن 600 میل مربع ودر بعض آمارها عدد اهالی آنرا 41450 تن یاد کرده اند. اهم محصولات آن گندم و دوسر و ذرت و جو و گوجه فرنگی و کشتۀ زردآلو و روغن و پشم است و از مواشی اسب و گوسفند و گاو و خوک و غیر آنها. و در آن چند کارخانه است و کرسی وی پاریس است. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، گریختن، چنانکه بنده یا گریختن وی پیش از رسیدن بشهری که فروخته شود در آن، انباشتن چاه و غیره، انباشته شدن چاه و غیر آن
ایالتی در مشرق بنوبز در ولایت متحدۀ ایلی نوا، مساحت آن 600 میل مربع ودر بعض آمارها عدد اهالی آنرا 41450 تن یاد کرده اند. اهم محصولات آن گندم و دوسر و ذرت و جو و گوجه فرنگی و کشتۀ زردآلو و روغن و پشم است و از مواشی اسب و گوسفند و گاو و خوک و غیر آنها. و در آن چند کارخانه است و کرسی وی پاریس است. (ضمیمۀ معجم البلدان) ، گریختن، چنانکه بنده یا گریختن وی پیش از رسیدن بشهری که فروخته شود در آن، انباشتن چاه و غیره، انباشته شدن چاه و غیر آن
آنکه مردمان را بسیار به فحش کنایه کند و به بدی پیش آید. (منتهی الارب). آنکه با بدی و شر متعرض مردم شود، و ناسزا گوینده. (از اقرب الموارد). دعرور. و رجوع به دعرور شود
آنکه مردمان را بسیار به فحش کنایه کند و به بدی پیش آید. (منتهی الارب). آنکه با بدی و شر متعرض مردم شود، و ناسزا گوینده. (از اقرب الموارد). دعرور. و رجوع به دعرور شود