جدول جو
جدول جو

معنی دعلجه - جستجوی لغت در جدول جو

دعلجه
(دَ لَ جَ)
نوعی از راه رفتن و مشی. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، بازیی است کودکان را که در رفتن و برگشتن اندر پی هم قرار میگیرند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
دعلجه
(تَغْ یَ)
گرد آوردن آب را در حوض، رفتن و آمدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تاریکی. (منتهی الارب). تاریک شدن شب. (از اقرب الموارد) ، بسیار گرفتن، غلطانیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جهیدن چون جهش موش و موش صحرایی، مخلوط شدن رنگهای چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ غَوْ وُ)
شتابی کردن و تیز رفتن. (از منتهی الارب). شتافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ جَ)
بدخلقی و تندخویی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدی خلق مانند زعجله به تقدیم جیم و گفته اند صواب زغلجه، به غین معجمه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مصدر به معنی دملاج. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). همواری کار و درستی صنعت. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دملاج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
ابن احمد بن دعلج بغدادی سجزی، مکنی به ابومحمد. محدث بود. اصل وی از سجستان (سیستان) است. دعلج مدتی در مکه مجاور گشت و سپس در بغداد اقامت گزید و به سال 351 هجری قمریدرگذشت. او راست: مسند و مسندالمقلین. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 18، از الرساله المستطرفه و تاریخ بغداد). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(دُ جَ)
نیک سیاهی چشم با فراخی آن، و یا نیک سیاهی چشم در نیک سپیدی آن. (از منتهی الارب). سیاه بودن و فراخ بودن چشم. (از اقرب الموارد). دعج. و رجوع به دعج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ جَ / دُ جَ)
شب روی آخر شب. اسم است ادلاج را. (ازمنتهی الارب). حرکت از آخر شب، و یا حرکت در تمام شب. (از اقرب الموارد). رجوع به ادلاج شود، دلجه الضبع، نصف شب و نیمۀ شب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ جَ)
قریه ای است واقع در صعید مصر در غرب نیل که در کوه و بعید از ساحل است. (از معجم البلدان). و منسوب بدان دلجی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلجه
تصویر دلجه
دیرگاه واپسین پاس شب، شبروی
فرهنگ لغت هوشیار