جدول جو
جدول جو

معنی دعسقه - جستجوی لغت در جدول جو

دعسقه
(دُ سُقْ قَ)
لیلهدعسقه، شب دراز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ فَ قَ)
گولی. (منتهی الارب). حمق و حماقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ قَ)
جانورکی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قسمی از جعل. (ناظم الاطباء). نوعی سرگین گردانک. دعشوقه. و رجوع به دعشوقه شود، محل جنگ و کارزار قوم. (از اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ رَ)
سبکی و شتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَوْ وُ)
شتابی کردن و تیز رفتن. (از منتهی الارب). شتافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ بَ)
نوعی از دویدن. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ قَ)
نام محلی است که در آن جنگی رخ داده ونابغۀ جعدی در اشعار خود از آن به یوم الدیسقه یاد کرده است و دیسق بمعنای صحرای گشاده و سراب و حوض پرآب است. (از معجم البلدان). روزی از روزهای عرب. (ازتاج العروس). شهری است و روز آن شهر مشهور است میان عرب که در آن جنگ واقع شده است. (منتهی الارب) ، نام مردی. (از تاج العروس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
گروه شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باران که یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (ازاقرب الموارد). دعکه. و رجوع به دعکه شود، حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا