جدول جو
جدول جو

معنی دعدعاً - جستجوی لغت در جدول جو

دعدعاً
(دَ دَ عَنْ)
به معنی دعدع است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به دعدع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ ظَکَ دَ)
سپس. وقت دیگر. زمان دیگر. مقابل قبلاً. سپس چیزی. (مؤید الفضلاء). پس از آن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ تَ)
مقابل تدریجاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعهً. و رجوع به دفعه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به آهستگی دویدن. (از منتهی الارب). با کندی و پیچیدن دویدن. (از اقرب الموارد) ، پر کردن کاسه را. (از منتهی الارب). پر کردن جفنه. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، جنبانیدن خنور و پیمانه را تا بیشتر پر شود. (از منتهی الارب). تکان دادن مکیال و پیمانه و جز آن تا چیزی در آن جای گیرد، و یا تا بکمال پر شود. (از اقرب الموارد) ، بانگ برزدن بز را. (از منتهی الارب). خواندن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی). و گویند آن اختصاص به بز دارد. (از اقرب الموارد) ، گفتن ’دعدع’ شخص افتاده و لغزیده را. (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی). دعداع. (اقرب الموارد). و رجوع به دعداع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد) ، نوعی از نرم و آهسته دویدن. (منتهی الارب) : سعی دعداع، دویدنی که در آن آهستگی و پیچیدن باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر دعدعه است در تمام معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به دعدعه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
جمع واژۀ دعد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَنْ)
به معنی دع است یعنی برخیز و بمان. (از اقرب الموارد). رجوع به دع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
زمین بی نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
مبنی بر سکون و یا با تنوین (دعدعاً) ، کلمه ای است که به کسی گویند که لغزیده افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چنانکه گویند ’لعاً’. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَن)
دد. ددن. ددد. بازی. (منتهی الارب). رجوع به دد و ددن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعداً
تصویر بعداً
((بَ دَ نْ))
پس از زمان مورد اشاره، سپس
فرهنگ فارسی معین