جدول جو
جدول جو

معنی دعثره - جستجوی لغت در جدول جو

دعثره
(تَ غَنْ نی)
ویران کردن و شکستن بنا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ ثَ رَ)
سبب لغزش و خطا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ)
گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
شتر قوی که هر چیز را بشکند و ویران سازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
به معانی دعره است. (از منتهی الارب). رجوع به دعره شود، عیب. (ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ رَ)
تباهی. (منتهی الارب) ، فسق. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) ، پلیدی. (منتهی الارب). خبث. (ازذیل اقرب الموارد). دعاره. و رجوع به دعاره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عِ رَ)
به معانی دعاره است. (از اقرب الموارد). رجوع به دعاره و دعره شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ)
واحد دعر. یکی دعر. (از اقرب الموارد). رجوع به دعر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ عَرَ)
شخص خائن که یاران خود را عیب کند. (از اقرب الموارد از لسان). دعر. و رجوع به دعر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ)
نرم و سپرده شدن بستر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرم شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
از بیخ برکندن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَنْ نُ)
فاجر و فاسق شدن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / دِ رَ)
تباهی. (منتهی الارب) ، فسق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پلیدی. (منتهی الارب). خبث، شر و بدی. (از اقرب الموارد). دعارهالحب، دوستی و محبت از روی شهوت و فسق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ عارْ رَ)
بدی و سوء خلق، گویند: فی خلقه دعاره، یعنی بدی است در خوی او. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ رَ)
سبکی و شتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثِ رَ)
نام موضعی فزاره را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثِ رَ)
تأنیث داثر: امم داثره، امتهای از میان رفته. اقوام منقرض شده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نظر کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نگریستن وتفتیش کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ رَ)
لون و رنگ. (ناظم الاطباء). رنگ چرکین. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
عثرت. رجوع به عثرت شود، شکوخه. (منتهی الارب). لغزش، جهاد و جنگ. (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثره. (اقرب الموارد). ج، عثرات
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعاره
تصویر دعاره
پلیدی، بدی آزار رسانی، جهمرزی (زنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثره
تصویر عثره
شکوخه به سر درافتادن پالغز
فرهنگ لغت هوشیار