جدول جو
جدول جو

معنی دعبوب - جستجوی لغت در جدول جو

دعبوب
(دُ)
راه واضح و کوفته، مرد ضعیف مسخره، کوتاه بالای زشت هیئت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شادمان. (منتهی الارب). نشیط. (اقرب الموارد) ، مخنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد) ، اسپ درازهیکل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شب تاریک. (منتهی الارب). شب سخت و بد و یا شب تاریک سیاه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، مورچه ای است سیاه، دانه ای است سیاه که خورده میشود و گویند آن بیخ تره ای است که مقشر کرده میخورند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دعبوب
کوشا، گول، شوخ، راه روشن، زن به مزد، مور بالدار
تصویری از دعبوب
تصویر دعبوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ رَ)
ستور رام. (ناظم الاطباء). دروب. دربوت. و رجوع به دروب شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
گول. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
مأبون که صاحب علت پشت باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
ناکس کوتاه بالا. ج، زعب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
پستنک. غبیرا درخت پستنک. (از دزی ج 1 ص 591) ، ساکنان دمشق این نام را به میوۀ زعرور دهند، نوعی زعرور با میوۀ خرد. (دزی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
مرد زبون و جبون. (از اقرب الموارد). مرد بددل و ترسنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، درازبالای پرگوشت نازک اندام، و مذکر ومؤنث در آن یکی است یا مخصوص زنان است نه مردان. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). ج، رعابیب. (المنجد). ناعمه. (اقرب الموارد). رجوع به ناعمه و رعبوبه شود، ناقه رعبوب، شتر مادۀ بسیارسبک. (از اقرب الموارد) ، بن شکوفۀ خرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرد سخن چین موذی. (منتهی الارب). نمام. (اقرب الموارد). سخن چین. (دهار) ، مرد زن جلب. (منتهی الارب). دیوث. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
دشوار. سخت. ج، صعابیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام جائیست در کوههای هذیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعبوس
تصویر دعبوس
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیبوب
تصویر دیبوب
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعبوب
تصویر زعبوب
ناکس کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوب
تصویر دبوب
داهار گاباره (غار)، فربه، سخن چین، زخم خونریز
فرهنگ لغت هوشیار