دشوار آمدن. ناگوار آمدن: ناگاه از کید نفس و تسویل شیطان سخنی که دلیل کراهت و دشوارآمد باشد از من صادر گشت. (انیس الطالبین ص 137). و رجوع به دشوار آمدن شود
دشوار آمدن. ناگوار آمدن: ناگاه از کید نفس و تسویل شیطان سخنی که دلیل کراهت و دشوارآمد باشد از من صادر گشت. (انیس الطالبین ص 137). و رجوع به دشوار آمدن شود
گران آمدن. ناگوار آمدن. خوش نیامدن. شق. مشقه. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : برادر ما را برکشید وبراستای وی نیکوئیها فرمود... تا ما را دشوار آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). دارم نصیحتی چند اما اندیشم که دشوار آید. (تاریخ بیهقی ص 61). طبع بشریت است... که دشوار آید ایشان را دیدن کسی که مستحق جایگاه ایشان باشد. (تاریخ بیهقی). فضل را دشوار آمد که او (یعنی فضل) با صلف و تکبر بودی. (تاریخ بیهقی). شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده. خاقانی. وآنکه در دولت و در نعمت و آسانی زیست مردنش زینهمه شک نیست که دشوار آید. سعدی (گلستان). ور ایدون که دشوارت آمد سخن دگر هر چه دشوارت آید بکن. سعدی. چو دشوارت آید ز دشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن. سعدی. اردوان رااز آن (سخنان درشت اردشیر) دشوار آمد. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 9). ذماء، دشوار آمدن بر کسی. امتعاض، شظ، شق، دشوار آمدن کار بر کسی. (از منتهی الارب)
گران آمدن. ناگوار آمدن. خوش نیامدن. شق. مشقه. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : برادر ما را برکشید وبراستای وی نیکوئیها فرمود... تا ما را دشوار آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). دارم نصیحتی چند اما اندیشم که دشوار آید. (تاریخ بیهقی ص 61). طبع بشریت است... که دشوار آید ایشان را دیدن کسی که مستحق جایگاه ایشان باشد. (تاریخ بیهقی). فضل را دشوار آمد که او (یعنی فضل) با صلف و تکبر بودی. (تاریخ بیهقی). شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده. خاقانی. وآنکه در دولت و در نعمت و آسانی زیست مردنش زینهمه شک نیست که دشوار آید. سعدی (گلستان). ور ایدون که دشوارت آمد سخن دگر هر چه دشوارت آید بکن. سعدی. چو دشوارت آید ز دشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن. سعدی. اردوان رااز آن (سخنان درشت اردشیر) دشوار آمد. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 9). ذماء، دشوار آمدن بر کسی. امتعاض، شظ، شق، دشوار آمدن کار بر کسی. (از منتهی الارب)