جدول جو
جدول جو

معنی دستیانه - جستجوی لغت در جدول جو

دستیانه
(دَ نَ / نِ)
دست برنجن. دست آورنجن. قلب. (از منتهی الارب). دستانه. دستوانه. دستیاره. یارج. یارق. یاره. سوار: کسبر، دستیانه از عاج مانند دست برنجن. (منتهی الارب). مسک، دستیانه از سرون و دندان فیل و جز آن. وقف، دستیانه از دندان فیل. (منتهی الارب) ، دستنبد که در روز جنگ بر دست بندند. قولچاق، دستکش و پوشاک دست، قلاده وگردن بند، مضراب. (ناظم الاطباء) ، تازیانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چابک. (آنندراج) ، دفتر و طومار، توقیع پادشاه. (ناظم الاطباء). دستینه
لغت نامه دهخدا
دستیانه
دستبند دست برنجن
تصویری از دستیانه
تصویر دستیانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستبانه
تصویر دستبانه
دستوان، دستبند، دستکش، قطعۀ آهن به اندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست می بستند، ساعدبند، مسند و صدر مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اورنجن، دست برنجن، یاره، یارج، ایّاره، آورنجن، برنجن، دستینه، ورنجن، سوار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
نشیمن و خوابگاه و طویله. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(دَسْتْ نَ / نِ)
دستوان. دستبان. ساعدی آهنین که روز جنگ در دست کشند. (جهانگیری). قولچاق. قفاز. (مهذب الاسماء). ساعد. (دهار). ساعدبند. دستکش. ساعدبند آهنین مردان که در روز جنگ در دست کنند. و به عربی قفاز و به ترکی قولچاق گویند. (برهان). قلق. (از جهانگیری). آنچه از آهن سازند و درروز جنگ بر سر دست کشند: خود بر سر نهاده و دستوانه های زرین در دست کشیده. (ترجمه اعثم کوفی ص 52) ، دست برنجن بود و آنرا دستیانه و دستینه نیز خوانند. (جهانگیری). یاره. دستبند. زیوری که زنان در ساعد بندند. (غیاث). دستینۀ زنان. (برهان) : انواع تجمل چون گوشوارها و دستوانه هاو طوقها و کمرها بدست ایشان آمد. (ترجمه اعثم کوفی ص 101) ، صدر مجلس. (جهانگیری). صدر مجلس و مسند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) :
پادشاهی بما رسید که یار
بازآمد به دستوانۀ ما.
حکیم نزاری
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دستوانه. دستانه. دستوان. دستکش. (ناظم الاطباء). دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند، موزه. (آنندراج) ، سوار. دستانه و دستینۀ زنان. (ناظم الاطباء) ، (در ندافی) محبض. مندف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستخانه
تصویر دستخانه
نشیمن و خوابگاه و طویله
فرهنگ لغت هوشیار
دستوانه سوار، دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
دستبند دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
((~. رِ))
دستبند، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستوانه
تصویر دستوانه
((~. نِ))
دستبند، ساعدبند آهنین که در روز جنگ در دست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
ودّيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
Chummily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
de manière amicale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
友好的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
دوستی کے طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
বন্ধুত্বপূর্ণভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
อย่างมิตรภาพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
kwa kirafiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
arkadaşça
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
친구처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
secara bersahabat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
חברי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
मित्रवत्
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
vriendschappelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
amistosamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
amigavelmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
友好地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
przyjacielsko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
дружньо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
freundschaftlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
дружески
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوستیانه
تصویر دوستیانه
amichevolmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی