- دستکش
- پوشاک دست و بمعنی دست کشیدن به چیزی
معنی دستکش - جستجوی لغت در جدول جو
- دستکش ((دَ کَ یا کِ))
- پوشاک نخی، ابریشمی، پشمی، چرمی یا پلاستیکی که با آن دست را به منظور گرم نگه داشتن و یا محافظت کردن بپوشانند
- دستکش ((دَ کِ))
- رام، مطیع، زبون، نوعی نان
- دستکش
- پوشاک دست که با نخ یا پشم می بافند یا از چرم نازک یا پوست یا پارچه به اندازۀ دست و به شکل دست درست می کنند،
کنایه از اصیل، نجیب، خصوصاً در مورد اسب،برای مثال چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی - ۲/۲۷) ،
کسی که به چیزی دست بکشد، چیزی که به آن دست بکشند، نابینا که دست خود را به دیوار بکشد و راه برود، کسی که دست نابینایی را بگیرد و با خود راه ببرد،
چیزی که با دست بکشند مثل کمان و کباده، سائل و گدا که پیش مردم دست دراز کند، برای مثالبه که به کاری بکنی دستخوش / تا نشوی پیش کسان دستکش (نظامی۱ - ۵۱)
مزد دست، دستمزد، دسترنج، نوعی نان،برای مثال دستکش کس نیم از بهر گنج / دستکشی می خورم از دسترنج (نظامی۱ - ۵۲)
محکم، مضبوط، استوار، ریاضت دیده، از کار درآمده، اسب نجیب و اصیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مدرک، سند
دست کوچک، چیزی که مانند دست باشد دسته، دفترچه ای که حسابهای معمولی را در آن نویسند. یا دستک و دنبک در آوردن پاپوش دوختن اشکال تراشی کردن
دست مانند، چیزی که مانند دست یا به اندازۀ کف دست باشد، کنایه از دفتر بغلی، کنایه از دفترچه ای که حساب های سردستی را در آن بنویسند
دستک زدن: زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن
دستک زدن: زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن