جدول جو
جدول جو

معنی دستورشاه - جستجوی لغت در جدول جو

دستورشاه
(دَ)
کلاه پادشاهی و تاج. (ناظم الاطباء). (اما جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَدَ / دِ)
وزیرزاده. پسر وزیر:
دستورزادۀ ملک شرق بوالحسن
حجاج سرفراز همه دوده و تبار.
فرخی.
دستورزادۀ شاه ایران زمین
حجاج تاج خواجگان بوالحسن.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
آخور. اصطبل. ستورخانه. آغیل. (زمخشری) : کسهاء یعقوب اندر کوشک نگذاشتند از بام ستورگاه لیث را بر سر کلوخی زدند سرش بشکست. (تاریخ سیستان). و گفت (ابوالفتح بستی) : من قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشم. (تاریخ بیهقی). لختی فرو رفتند ناگاه میخی آهنین پیدا آمد سطبر چنانکه ستورگاه را باشد. (تاریخ بیهقی). و این گل تا به خانه و کاشانه چنان نباشد که گل ستورگاه. (معارف بهاء ولد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
بودن کوکب مباین شمس (در احکام نجوم). (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
(دَ چَ/ چِ)
این کلمه در بیتی از دیوان ناصرخسرو (چ تقوی ص 55) آمده است اما در چاپ جدید (مینوی -محقق ص 86) بجای آن ’دستارچه’ است. در صورت صحت ضبط، ظاهراً معنی دستورالعمل و دستور کاری دهد:
صندوقچۀعدل تو مانده ست به طرطوس
دستورچۀ جور تو در پیش و کنار است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار. واقع در 120هزارگزی باختر جغتای و کنار راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، با 409 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دستور به سیاق عربی. رجوع به دستور شود، صدیکی که به زمین دار در وقت جمع اراضی داده می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَسْتْ وَ رَ / رِ)
دست اره. (شعوری ج 1 ص 429). دستره. دست اره. ارۀ دستی، گوشواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستورات
تصویر دستورات
جمع دستور به سیاق عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستورگاه
تصویر ستورگاه
ستور جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوره
تصویر دستوره
اره دستی
فرهنگ لغت هوشیار
آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، طویله
فرهنگ واژه مترادف متضاد