جدول جو
جدول جو

معنی دستخانه - جستجوی لغت در جدول جو

دستخانه(دَ نَ / نِ)
نشیمن و خوابگاه و طویله. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
دستخانه
نشیمن و خوابگاه و طویله
تصویری از دستخانه
تصویر دستخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستبانه
تصویر دستبانه
دستوان، دستبند، دستکش، قطعۀ آهن به اندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست می بستند، ساعدبند، مسند و صدر مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
دستوانه. دستانه. دستوان. دستکش. (ناظم الاطباء). دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند، موزه. (آنندراج) ، سوار. دستانه و دستینۀ زنان. (ناظم الاطباء) ، (در ندافی) محبض. مندف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دست برنجن. دست آورنجن. قلب. (از منتهی الارب). دستانه. دستوانه. دستیاره. یارج. یارق. یاره. سوار: کسبر، دستیانه از عاج مانند دست برنجن. (منتهی الارب). مسک، دستیانه از سرون و دندان فیل و جز آن. وقف، دستیانه از دندان فیل. (منتهی الارب) ، دستنبد که در روز جنگ بر دست بندند. قولچاق، دستکش و پوشاک دست، قلاده وگردن بند، مضراب. (ناظم الاطباء) ، تازیانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چابک. (آنندراج) ، دفتر و طومار، توقیع پادشاه. (ناظم الاطباء). دستینه
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ / نِ)
محل صدور و ورود نامه ها و بسته های امانات. اداره ای که مراسلات و امانتها را گرفته به مقصد میرساند. ادارۀ پست. پیک خانه. پیک کده. بریدخانه. بریدکده. چاپارخانه. چپرخانه. چپرچی خانه
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خائن شمردن کسی را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دست برنجن. النگو. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، موزۀ دست. (آنندراج). دستکش. (ناظم الاطباء). چیزی است از پوست یا پشم که بجهت دفع اذیت سرما به دست پوشند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). قولچاق، چیزی است از پارچه که خبازان در وقت نان پختن پوشند. پارچه ای است که نانوایان در وقت نان پختن به دست کشند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، تازیانه، افزار کشتکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَسْتْ نَ / نِ)
دستوان. دستبان. ساعدی آهنین که روز جنگ در دست کشند. (جهانگیری). قولچاق. قفاز. (مهذب الاسماء). ساعد. (دهار). ساعدبند. دستکش. ساعدبند آهنین مردان که در روز جنگ در دست کنند. و به عربی قفاز و به ترکی قولچاق گویند. (برهان). قلق. (از جهانگیری). آنچه از آهن سازند و درروز جنگ بر سر دست کشند: خود بر سر نهاده و دستوانه های زرین در دست کشیده. (ترجمه اعثم کوفی ص 52) ، دست برنجن بود و آنرا دستیانه و دستینه نیز خوانند. (جهانگیری). یاره. دستبند. زیوری که زنان در ساعد بندند. (غیاث). دستینۀ زنان. (برهان) : انواع تجمل چون گوشوارها و دستوانه هاو طوقها و کمرها بدست ایشان آمد. (ترجمه اعثم کوفی ص 101) ، صدر مجلس. (جهانگیری). صدر مجلس و مسند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) :
پادشاهی بما رسید که یار
بازآمد به دستوانۀ ما.
حکیم نزاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از استخاره
تصویر استخاره
خواستن بهترین امرین، طلب خیر کردن، نیکوئی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاقخانه
تصویر دستاقخانه
ترکی پارسی زندان
فرهنگ لغت هوشیار
در بار پادشاهی سرای سلطنتی، دار الحکومه استانداری، جایی که آدمی در آن سکنی کند منزل، دولت دربخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسخانه
تصویر درسخانه
دبستان آموزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خانه
تصویر درس خانه
مکتب، مدرسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
دستبند دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که مانند دست باشد، آنچه که به اندازه دست باشد، عصا چوبدستی، دستبند سوار دستواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمایه
تصویر دستمایه
سرمایه، مایه دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس خانه
تصویر آس خانه
سر آسیا، آسیا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
دارو فروشی، داروخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدانه
تصویر استدانه
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهانه
تصویر استهانه
سبک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضانه
تصویر استضانه
روشنی گرفتن روشن شدن، روشنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعانه
تصویر استعانه
یاری خواهی، یاری یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکانه
تصویر استکانه
خاکی شدن خاکی بودن فروتنی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستخانه
تصویر پستخانه
محل صدور و ورود نامه ها و بسته های امکانات، پیک خانه
فرهنگ لغت هوشیار
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیانه
تصویر دستیانه
دستبند دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
دستوانه سوار، دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
از روی دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوانه
تصویر دستوانه
((~. نِ))
دستبند، ساعدبند آهنین که در روز جنگ در دست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستمایه
تصویر دستمایه
امکانات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفترخانه
تصویر دفترخانه
محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن پستخانه در خواب، نشانه با اطلاع شدن از خبرهایی نامساعد است .
فرهنگ جامع تعبیر خواب