- دستاق
- محبوس، درقید، در زنجیر
معنی دستاق - جستجوی لغت در جدول جو
- دستاق
- حبس و بند، زندانی با کند و زنجیر
- دستاق ((دُ))
- محبوس، بندی، زندانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمامه
مخفف داستان و افسانه سرود و نغمه، آواز مکر و حیله و رنگ، کید
آسی کوچک که دو سنگ بر روی هم دارد و دارای دسته ای چوبی است که آنرا با دست گردانند آس دستی
دستمال، شال، عمامه
ترکی زندانی بندی محبوس بندی زندانی
پارسی تازی گشته روستا ده دیه روستا
محل قرار دادن انگشت در سازهای زهی مضرابی، سرود، نغمه، لحن، حکایت، افسانه
مکر، حیله، فریب، شید، دغلی، دلام، گربه شانی، غدر، ترفند، شکیل، قلّاشی، نارو، گول، ستاوه، حقّه، تنبل، تزویر، کلک، ریو، نیرنگ، احتیال، کید، خدعه، اشکیل، خاتوله، چاره، روغان، ترب، دویلبرای مثال جوانان پیل افگن شیرگیر / ندانند دستان روباه پیر (سعدی۱ - ۷۵)
مکر، حیله، فریب، شید، دغلی، دلام، گربه شانی، غدر، ترفند، شکیل، قلّاشی، نارو، گول، ستاوه، حقّه، تنبل، تزویر، کلک، ریو، نیرنگ، احتیال، کید، خدعه، اشکیل، خاتوله، چاره، روغان، ترب، دویل
روستا، ده، قریه، دیه، آبادی، دهکده، کل
شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا
آسیای کوچک که دارای دو سنگ و یک دستۀ چوبی است و آن را با دست می گردانند، آس دست، آس دستی
ترکی پارسی زندان