جدول جو
جدول جو

معنی دستاد - جستجوی لغت در جدول جو

دستاد
(دَ)
بسیار و زیاده. (آنندراج). فراوان و زیاد و بسیار و کثیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستان
تصویر دستان
(پسرانه)
نامی که سیمرغ بر زال پدر رستم پهلوان شاهنامه نهاده بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
حبس و بند، زندانی با کند و زنجیر
فرهنگ فارسی عمید
آسیای کوچک که دارای دو سنگ و یک دستۀ چوبی است و آن را با دست می گردانند، آس دست، آس دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاد
تصویر استاد
کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
استاد سرا: از مناصب عهد خلفای عباسی که مامور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای
استاد دار: استادسرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستار
تصویر دستار
شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستان
تصویر دستان
محل قرار دادن انگشت در سازهای زهی مضرابی، سرود، نغمه، لحن، حکایت، افسانه
مکر، حیله، فریب، شید، دغلی، دلام، گربه شانی، غدر، ترفند، شکیل، قلّاشی، نارو، گول، ستاوه، حقّه، تنبل، تزویر، کلک، ریو، نیرنگ، احتیال، کید، خدعه، اشکیل، خاتوله، چاره، روغان، ترب، دویل برای مثال جوانان پیل افگن شیرگیر / ندانند دستان روباه پیر (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستاد
تصویر رستاد
وظیفه، مستمری، راتب، راتبه، جیره و مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستار
تصویر دستار
دستمال، شال، عمامه
فرهنگ لغت هوشیار
آسی کوچک که دو سنگ بر روی هم دارد و دارای دسته ای چوبی است که آنرا با دست گردانند آس دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
محبوس، درقید، در زنجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستان
تصویر دستان
مخفف داستان و افسانه سرود و نغمه، آواز مکر و حیله و رنگ، کید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد
تصویر استاد
ماهر، با مهارت، حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار. توضیح این کلمه در فرهنگها بصورت (وستاد) (وستاذ) و (وسناد) آمده. رودکی گوید: امروز باقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکودارم و سناد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستاد
تصویر رستاد
وظیفه، مستمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستار
تصویر دستار
((دَ))
عمامه، پارچه ای که به دور سر پیچند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وستاد
تصویر وستاد
((وَ))
بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رستاد
تصویر رستاد
((رَ))
جیره، مقرری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستان
تصویر دستان
((دَ))
سرود، نغمه، نیرنگ، فریب، مخفف داستان، لقب زال پدر رستم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستاس
تصویر دستاس
((دَ))
آسی که با نیروی دست می چرخد و کار می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
((دُ))
محبوس، بندی، زندانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاد
تصویر استاد
((اُ))
آموزنده، معلم، آموزگار، مدرس دانشگاه ها، حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست، علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه، چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند، خط یا نق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستار
تصویر دستار
عمامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستامد
تصویر دستامد
حاصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استاد
تصویر استاد
Master, Professor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استاد
تصویر استاد
maître, professeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استاد
تصویر استاد
мастер , профессор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استاد
تصویر استاد
Meister, Professor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استاد
تصویر استاد
майстер , професор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استاد
تصویر استاد
mistrz, profesor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استاد
تصویر استاد
大师 , 教授
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استاد
تصویر استاد
mestre, professor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استاد
تصویر استاد
maestro, professore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استاد
تصویر استاد
maestro, profesor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استاد
تصویر استاد
meester, professor
دیکشنری فارسی به هلندی