جدول جو
جدول جو

معنی دسا - جستجوی لغت در جدول جو

دسا
چند لحظه قبل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
ماه دوازدهم از تقویم فرنگی مطابق ۱۰ آذر تا ۱۰ دی
فرهنگ فارسی عمید
مربوط به دساتیر و کلمات آن مثلاً لغات جعلی دساتیری در نوشته های عده ای وارد شده و باعث اشتباه آنان گردیده است
فرهنگ فارسی عمید
(دَ ءِ)
دسایس. جمع واژۀ دسیسه. (از اقرب الموارد). رجوع به دسیسه و دسایس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یِ)
دسائس. جمع واژۀ دسیسه. رجوع به دسیسه و دسیسه شود
لغت نامه دهخدا
یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و به عمل اکسیر تام رسیده است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(دِ سامْ)
این نام بر حکام ده گانه ای اطلاق می شد که در سال 451 قبل از میلاد در روم مأمور تهیۀ قانونی برای طبقۀ پلیس گشتند و ’الواح دوازده گانه’ را پدید آوردند. سنای روم هنگام انتخاب دسامویریها تمام مقامات حکومتی روم را موقتاً برهم زد و به دسامویریها یکسال اختیار تام داد. پس از یک سال دسامویریها از اختیارات خویش دست نکشیدند و با تجدید مقامات حکومتی روم مخالفت کردند. سنا نیز آنانرا توقیف نموده و آپیوس کلودیوس سردستۀ ایشان را بکشت و مقام آنان را منحل ساخت (در سال 449 قبل از میلاد). (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ، ترجمه نصرالله فلسفی ص 476)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ماه دوازدهم فرانسوی میان نوامبر و ژانویه. اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم آذرماه جلالی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دوازدهمین وآخرین ماه شمسی مسیحی، دارای 31 روز مطابق تقریباً با 10 آذر تا حدود 10 دی. (از دائره المعارف فارسی). مطابق با ماه کانون اول رومی مستعمل در عربی است
لغت نامه دهخدا
(دِمِ یُ)
دسام ویوسنس. در تشریح، غشاء بسیار نازکی است که فاصله میان دنباله های مغز کوچکی فوقانی را ممتلی نموده و درآن دیده می شود. (از جواهرالتشریح میرزاعلی ص 776)
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ رَ)
جمع واژۀ دسکره. (منتهی الارب). رجوع به دسکره شود
لغت نامه دهخدا
(دَسْ سا سَ)
سماروغ سفید. (منتهی الارب). شحمهالارض. (اقرب الموارد). قارچ، خراطین، که کرمی است. (از منتهی الارب) ، ماری است که در زیر خاک پنهان شود. (از اقرب الموارد) ، جانوری است سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ)
جمع واژۀ دسکره. (اقرب الموارد). دیهها و روستاها. رجوع به دسکره شود: طبس برین ربع افتاده و در آن ربع دیه طبشن باشد... و دساکرها: همای در، فرخاردس... (تاریخ بیهق ص 36). خورهد و دساکرها ازطسوج وازه کرود است. (از تاریخ قم ص 115). مقطعه و دساکرها.... : خزادجرد و دساکرها... (تاریخ قم ص 116). نصرآباد و دساکرها: حسناباد و... (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دسفان. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به دسفان شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دسفان. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد، از تاج). رجوع به دسفان شود
لغت نامه دهخدا
(دَسْ سا)
لغتی است در دستار به لهجۀ شوشتری. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). و رجوع به دستار شود.
- دساربندان، لغتی است در دستاربندان به لهجۀ شوشتر. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). رجوع به دستاربندان در ردیف خود شود.
- دسارخوان، لغتی است در دستارخوان به لهجۀ شوشتر. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). رجوع به دستارخوان در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
میخ آهن. (منتهی الارب). میخ آهنین. (دهار). میخ. و گویند آن میخی آهنین است که دو سر تیز دارد و دو تخته را بوسیلۀ فروکردن دو سر آن به یکدیگر متصل سازند. (از اقرب الموارد) : رفعها بغیر عمد یدعمها و لا دسار ینتظمها. (علی (ع) ، از اقرب الموارد).
علم ناموزی و لشکر سازی از غوغا همی
چون چنینی بی فسار و بادسار ای ناصبی.
ناصرخسرو.
، ریشه از لیف خرما یا رسن از آن که بدان تخته های کشتی را استوار کنند. (منتهی الارب). لیف که تختۀ کشتی بدو استوار کنند. (دهار). ریسمان از جنس لیف که تخته های کشتی را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج، دسر (د / دس ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَسْ سا)
به لهجۀ شوشتر دست آس است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). رجوع به دست آس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سرپوش شیشه و مانند آن. (منتهی الارب). ’سداد’ و آنچه در بطری و مانند آن را بوسیلۀ آن بندند. (ازاقرب الموارد). سر شیشه و جز آن، آنچه بدان گوش و جراحت را استوار بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ فِ)
جمع واژۀ دسفان. رجوع به دسفان شود
لغت نامه دهخدا
(اُدِ)
شهر و بندری از اوکرانی، واقع در ساحل بحر اسود، دارای 604000 تن سکنه، مرکز صدور گندم
لغت نامه دهخدا
تصویری از دساتیر
تصویر دساتیر
جمع دستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دساس
تصویر دساس
بسیار مکر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسافی
تصویر دسافی
جمع دسفان، انیشه ها (جاسوس ها)، میانجیان بد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دسکره، پارسی تازی گشته دسگره ها، دستکرده ها، شهرها، ده ها، آبادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
ماه دوازده فرانسوی میان نوامبر و ژانویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسایس
تصویر دسایس
جمع دسیسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسائس
تصویر دسائس
جمع دسیسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسار
تصویر دسار
میخ دو سر تیز، ریسمان ازنیام خرما ریسمان دشنگ (غلاف خرما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
((دِ مْ بْ))
دوازدهمین ماه فرنگی مطابق آذر و دی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دساتیر
تصویر دساتیر
((دَ))
جمع دستور، دستورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسایس
تصویر دسایس
((دَ یِ))
جمع دسیسه
فرهنگ فارسی معین
تخمیناً، حدسی، تقریباً، فرضاً، قیاساً
متضاد: حتماً، یقیناً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کنار آب، مستراح
فرهنگ گویش مازندرانی
آسیاب دستی
فرهنگ گویش مازندرانی