جدول جو
جدول جو

معنی دزیین - جستجوی لغت در جدول جو

دزیین
دزدیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزیین
تصویر تزیین
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ شِ)
آراستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیاراستن. (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ای جان ترا بباغ دهقان
از علم و عمل جمال و تزیین.
ناصرخسرو.
آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت
حور ازو یابد بر خلد برین تزیین.
ناصرخسرو (دیوان ص 342).
زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274).
گازر مباش از پی تزیین دیگری
جامه سپید کرد ورا رو مسود است.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از بخش رامیان، شهرستان گرگان، واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری رامیان، با 350 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است. به این ده دزدک نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِزْ)
دهی است از دهستان مرکزی بیارجمند، شهرستان شاهرود. واقع در 18هزارگزی خاور بیار، با 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. معدن مس دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
صاحب طرف و صاحب جانب را گویند. (برهان) (آنندراج). جانبدار و طرفدار و رفیق و دامنگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
به لغت زند و پازند، بمعنی دراز و بلند باشد که نقیض کوتاه است. (برهان) (آنندراج). به لغت زند، دراز و بلند، ضد کوتاه. (ناظم الاطباء). هزوارش ’زیئن’، ’زاین’، پهلوی ’بولند’، بلند. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
((تَ))
زینت دادن، زیور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزیین
تصویر تزیین
آذین، فرآویز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بودن، حضور داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی