جدول جو
جدول جو

معنی دزکده - جستجوی لغت در جدول جو

دزکده
(دُ کَ دَ)
دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی) بخش ثلاث، شهرستان کرمانشاهان. واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری سرقلعه و کنار راه فرعی سر پل زهاب به ازگله، با 175تن سکنه. آب آن از چشمه است و زمستانها در حدود 200 طایفۀ قلخانی گودان برای تعلیف احشام و زراعت حدود این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهکده
تصویر دهکده
ده، قریه، ده کوچک، خانه ای که در ده باشد، روستا، دیه، آبادی، کل، رستاق
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
کوه دزکوه، کوهی است در ده فرسخ بیشتر میانه شمال و مغرب قصبۀ ده دشت کوه کیلویه در فارس. وسعت این کوه از نیم فرسخ بگذرد و به اندازۀ نیم سنگ آسیاب گردان آب از چشمۀ شیرین و گوارا دارد و جنگلی از درخت بلوط برفراز این قله است. (از فارسنامۀ ناصری). و رجوع به جغرافی غرب ایران ص 129 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ / دِ)
خانه دل. (ناظم الاطباء). از عالم (از قبیل) میکده و بتکده. (آنندراج) :
ترک دل و جان کردم تا بی دل و جان گردم
یکدل چه محل دارد صد دلکده بایستی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ / دِ)
به معنی خانه ده یعنی خانه ای که در ده واقع باشد به قلب اضافت. (غیاث) (آنندراج) ، قریه. روستا. ده. دیه. ده کوچک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ده شود، قصبه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ / دِ)
دهی است از دهستان هکان بخش کوهک شهرستان جهرم. واقع در 30هزارگزی باختر جهرم. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چشمۀ شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهکده
تصویر دهکده
خانه ای که در ده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهکده
تصویر دهکده
((دِ کَ دِ))
ده، قریه، روستا
فرهنگ فارسی معین
آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد